زننده , مانع , دافع , راننده , بيزار کننده
طارد
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
راننده رادع
لغت نامه دهخدا
طارد. [ رِ ] ( ع ص ) راننده : وَ مااَنا بطارد الّذین آمنوا. ( قرآن 29/11 ). و ما انا بطارد المؤمنین. ( قرآن 114/26 ). سخت راننده. رادع.
- طاردالریاح ؛ بادکُش. بادشکن. کاسرالریاح.
- طاردالریاح ؛ بادکُش. بادشکن. کاسرالریاح.
کلمات دیگر: