کلمه جو
صفحه اصلی

عازب

عربی به فارسی

بدون عيال , عزب , مجرد , مرد بي زن , زن بي شوهر , مرد يا زني که بگرفتن اولين درجه ء علمي دانشگاه ناءل ميشود , ليسانسيه , مهندس , باشليه , دانشياب


فرهنگ فارسی

کوهی است

لغت نامه دهخدا

عازب. [ زِ] ( ع ص ) آب و گیاه دوردست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( ص ) شتران که شب در حی نیایند. ( منتهی الارب ). شاة عازب ؛ گوسپندان دور در چراگاه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || مرد بی زن و بی اهل. ج ،عزاب. || غایب و پنهان. ( ناظم الاطباء ).

عازب. [ زِ ] ( اِخ ) کوهی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

عازب . [ زِ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


عازب . [ زِ] (ع ص ) آب و گیاه دوردست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) شتران که شب در حی نیایند. (منتهی الارب ). شاة عازب ؛ گوسپندان دور در چراگاه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مرد بی زن و بی اهل . ج ،عزاب . || غایب و پنهان . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: