احمد بن عبدالله
جبانی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جبانی.[ ج َب ْ با ] ( اِخ ) منسوب است به جبان که گفته اند شهری است بمغرب و گویا سهو است و آن شهر ( جیان ) است.
جبانی. [ ج َب ْ با ] ( اِخ ) منسوب به جبان ( شهر جبان ) و یا منسوب به صحرا است و نام او محمدبن سعد است و بعضی مخلدبن سعد گفته اند. ( از الانساب سمعانی ).
جبانی. [ ج ُب ْ با ] ( اِخ ) احمدبن عبداﷲ.رجوع به احمدبن عبداﷲ جبانی در همین لغت نامه شود.
جبانی. [ ج َب ْ با ] ( اِخ ) منسوب به جبان ( شهر جبان ) و یا منسوب به صحرا است و نام او محمدبن سعد است و بعضی مخلدبن سعد گفته اند. ( از الانساب سمعانی ).
جبانی. [ ج ُب ْ با ] ( اِخ ) احمدبن عبداﷲ.رجوع به احمدبن عبداﷲ جبانی در همین لغت نامه شود.
جبانی . [ ج َب ْ با ] (اِخ ) منسوب به جبان (شهر جبان ) و یا منسوب به صحرا است و نام او محمدبن سعد است و بعضی مخلدبن سعد گفته اند. (از الانساب سمعانی ).
جبانی . [ ج ُب ْ با ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲ.رجوع به احمدبن عبداﷲ جبانی در همین لغت نامه شود.
جبانی .[ ج َب ْ با ] (اِخ ) منسوب است به جبان که گفته اند شهری است بمغرب و گویا سهو است و آن شهر (جیان ) است .
کلمات دیگر: