کلمه جو
صفحه اصلی

دانا کردن

فرهنگ فارسی

اعلام . دانشمند کردن

لغت نامه دهخدا

داناکردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اِعلام. دانشمند کردن. خردمند ساختن. عالم گردانیدن. آگاه و هشیار گردانیدن. خردمند ساختن : مااَطبقه ُ؛ چه چیز دانا و زیرک کرد او را. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: