کلمه جو
صفحه اصلی

حجر فطور

فرهنگ فارسی

سنگی است بکف دریا مانند بر سر آب افتد در کاغذ نوشته نهند کتابت از وی ببرد و نقره را در خود کشد همچنانکه مقناطیس آهن را

لغت نامه دهخدا

حجر فطور. [ ح َ ج َ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی است بکف دریامانند، بر سر آب افتد، در کاغذ نوشته نهند کتابت ازو ببرد، و نقره را بخود درکشد همچنانکه مقناطیس آهن را. ( نزهة القلوب ).


کلمات دیگر: