نام قدیم چاهیست نزدیک کوه اسقف که آنرا رابع مینامند .
رابوع
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رابوع. ( ع اِ ) ربع. یک چهارم : افلاطون کتب خود را بمراتبی تقسیم کرده و هر مرتبه مرکب از چهار کتاب است که مجموع آن چهار را رابوع نامیده است. ( ابن الندیم ). و جمع آن رابوعات است مانند تاسوع و تاسوعات. رجوع به رابوعا شود.
رابوع. ( اِخ ) نام قدیم چاهی است نزدیک کوه اسقف که آن را رابع مینامند. ( از منتهی الارب ).
رابوع. ( اِخ ) نام قدیم چاهی است نزدیک کوه اسقف که آن را رابع مینامند. ( از منتهی الارب ).
رابوع . (اِخ ) نام قدیم چاهی است نزدیک کوه اسقف که آن را رابع مینامند. (از منتهی الارب ).
رابوع . (ع اِ) ربع. یک چهارم : افلاطون کتب خود را بمراتبی تقسیم کرده و هر مرتبه مرکب از چهار کتاب است که مجموع آن چهار را رابوع نامیده است . (ابن الندیم ). و جمع آن رابوعات است مانند تاسوع و تاسوعات . رجوع به رابوعا شود.
کلمات دیگر: