( اسم ) فتیله پتیله جمع ذبال .
ذبال
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ذبال. [ ذُ ] ( ع اِ ) ج ِ ذُبالة. ( دهار ) :
عقل گردی ، عقل را دانی کمال
عشق گردی ، عشق را دانی ذبال.
رهنمایی جستن از شمع و ذبال.
عقل گردی ، عقل را دانی کمال
عشق گردی ، عشق را دانی ذبال.
مولوی.
با حضور آفتاب با کمال رهنمایی جستن از شمع و ذبال.
مولوی.
|| ریشها که بر پهلو برآید و بجانب شکم سوراخ کند.پیشنهاد کاربران
دنباله، رشته
کلمات دیگر: