کلمه جو
صفحه اصلی

داد ورزیدن

فرهنگ فارسی

عدالت ورزیدن

لغت نامه دهخدا

داد ورزیدن. [ وَ دَ ] ( مص مرکب ) عدالت ورزیدن. بعدل کوشیدن. عدل کردن. داد کردن.


کلمات دیگر: