خار درخت ام غیلان که هندش کیگر گویند
خار مغیلان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خار مغیلان. [ رِ م ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خار درخت ام غیلان که هندش کیگر گویند یعنی ببول. ( آنندراج ).ام غیلان ، مغیلان ، سَمر، طَلح رجوع به ام غیلان شود، قتادة. ( منتهی الارب ). حَسَک. ( صراح اللغة ) :
جمال کعبه چنان می کشاندم بنشاط
که خارهای مغیلان حریر می آید.
عشاق نیندیشند از خار مغیلانت.
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور.
جمال کعبه چنان می کشاندم بنشاط
که خارهای مغیلان حریر می آید.
سعدی.
ای بادیه هجران تا عشق حرم باشدعشاق نیندیشند از خار مغیلانت.
سعدی.
در بیابان گر بشوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور.
حافظ.
کلمات دیگر: