کلمه جو
صفحه اصلی

لیاء

لغت نامه دهخدا

لیاء. [ ل ِ ] ( ع اِ ) لوبیا. ( فهرست مخزن الادویه ). دانه ای است شبیه به نخود که بخورند آنرا. ( منتهی الارب ). چیزی است مثال نخود بخورند آنرا. ( مهذب الاسماء ). نوعی از حبوبات مانند نخود نیک سپید و بدان زنان را صفت کنند به سپیدی. فیقال : کانها لیاة. و رجوع به لوبیا شود. || نوعی از ماهی که از پوست آن سپر نهایت محکم و نیکو باشد. || زمین دور از آب. لیا ( مقصوراً ). لَیّاء. ( منتهی الارب ).

لیاء. [ ل َی ْ یا ]( ع اِ ) لیا. لیاء. زمین دور از آب. ( منتهی الارب ).

لیاء. [ ل َی ْ یا ](ع اِ) لیا. لیاء. زمین دور از آب . (منتهی الارب ).


لیاء. [ ل ِ ] (ع اِ) لوبیا. (فهرست مخزن الادویه ). دانه ای است شبیه به نخود که بخورند آنرا. (منتهی الارب ). چیزی است مثال نخود بخورند آنرا. (مهذب الاسماء). نوعی از حبوبات مانند نخود نیک سپید و بدان زنان را صفت کنند به سپیدی . فیقال : کانها لیاة. و رجوع به لوبیا شود. || نوعی از ماهی که از پوست آن سپر نهایت محکم و نیکو باشد. || زمین دور از آب . لیا (مقصوراً). لَیّاء. (منتهی الارب ).


لئاء. [ ل َءْ آء ] ( ع ص ) مرواریدفروش. لئال. لئلاء. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: