کلمه جو
صفحه اصلی

احمام

فرهنگ فارسی

احام آب گرم کردن آب

لغت نامه دهخدا

احمام. [ اِ ] ( ع مص )احمام ماء؛ گرم کردن آب. || قضا و تقدیر کردن خدای تعالی چیزی را برای کسی. || نزدیک شدن. || حاضر آمدن. || در اندوه انداختن. || شستن خود را به آب گرم و به آب سرد. || احمام ارض ؛ تب ناک گردیدن زمین. || تب دادن. ( منتهی الارب ). تب آوردن. ( تاج المصادر ). || تب زده و بیمارغنج شدن. || تقدیر شدن از سوی خدای تعالی. || احمّه اﷲ؛ سیاه گردانید او را خدای. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: