کلمه جو
صفحه اصلی

بیخ کن

فارسی به انگلیسی

uprooted, eradicated, uprooted

لغت نامه دهخدا

بیخ کن. [ ک َ ]( نف مرکب ) ریشه کن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
مرد را ظلم بیخ کن باشد
عدل و دادش حصار تن باشد.
اوحدی.


کلمات دیگر: