کلمه جو
صفحه اصلی

مشهور شدن


مترادف مشهور شدن : اسمی شدن، سرشناس شدن، شهره شدن، مشتهر شدن، معروف شدن، نام آور گشتن، نامدار شدن، نامورشدن، نامی شدن

مترادف و متضاد

اسمیشدن، سرشناس شدن، شهره شدن، مشتهر شدن، معروف شدن، نامآور گشتن، نامدار شدن، نامورشدن، نامی شدن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) شهرت یافتن شناخته شدن نامبردار گشتن .

پیشنهاد کاربران

ترانه گشتن. [ ت َ ن َ / ن ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) کمال شهرت یافتن. ( ارمغان آصفی ) . افسانه شدن. به کمال شهرت رسیدن. رجوع به ترانه شدن شود :
در کسوت اغیار چو بنمود رخ ، آن یار
این قصه در آفاق جهان گشت ترانه.
اسیری لاهیجی ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ) .

داستان شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مشهور شدن. شهره گشتن. بلندآوازه گشتن :
به ایران و توران بر راستان
شد آن شهر خرم یکی داستان.
فردوسی.
از مردمی میان مهان داستان شدی
جز داستان خویش دگر داستان مخوان.
فرخی.
بدوستان و به بیگانگان به آب طمع
بسان اشعث طماع داستان شده ای.
ناصرخسرو.
تاریخ گشته رفتن مهد تو در عرب
چون در عجم کرامت تو داستان شده.
خاقانی.
داستان شد عشق مجنون در جهان
از جهان این داستان خواهم گزید.
خاقانی.
گفت زینهار که من بعد از این همان گویم مشورت من آن است که خراب کنند [ سرای کسری را بمداین ] تا داستان نشود که امیرالمؤمنین از تخریب خانه ای عاجز بود. ( تاریخ طبرستان ) .


کلمات دیگر: