برابر پارسی : برابر، به انگیزه
بموجب
برابر پارسی : برابر، به انگیزه
فرهنگ فارسی
مطابق موافق بر حسب .
لغت نامه دهخدا
بموجب. [ ب ِ ج ِ ب ِ ] ( حرف اضافه مرکب ) ( از: «ب » +موجب ) مطابق. موافق. بنابر. برحسب. ( ناظم الاطباء ).
پیشنهاد کاربران
در نتیجهٔ . . . . . . . . . .
در اثر . . . . . .
بر موجب ؛ به موجب. طبق. برابر. ( یادداشت مؤلف ) : بر موجب آنچه می خواند کار می کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 664 ) . بر موجب التماس او آن ملطفات را به حضرت سلطان فرستادم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 340 ) .
کلمات دیگر: