کلمه جو
صفحه اصلی

مطلع شدن


مترادف مطلع شدن : آگاه شدن، بااطلاع شدن، باخبر شدن، مستحضر شدن، اطلاع یافتن

متضاد مطلع شدن : بی خبر ماندن

فارسی به انگلیسی

hear, receive

مترادف و متضاد

آگاه‌شدن، بااطلاع شدن، باخبر شدن، مستحضر شدن، اطلاع یافتن ≠ بی‌خبر ماندن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - آگاه شدن باخبر شدن . ۲ - مشرف شدن بازرس گردیدن : چون بر خوارزم مطلع شدند ...

پیشنهاد کاربران

کسب آگاهی

خبر یافتن. [ خ َ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) مطلع شدن. پی بردن. اطلاع حاصل کردن. معلوم کردن. ( آنندراج ) :
برستم چنین گفت کافراسیاب
چو از تو خبر یافت اندرشتاب.
فردوسی.
خبر یافتم از فریدون و جم
وزآن نامداران به هر بیش و کم.
فردوسی.
جز آن نیابد از آن راز کس خبر که دلش
ز هوش و عقل درین راه راهبر دارد.
ناصرخسرو.
چنانکه شابه آنگاه خبر یافت کی بهرام ببادغیس رسیده بود. ( فارسنامه ابن بلخی ص 98 ) .
چو خاقان خبر یافت از کار او
بر آراست نزلی سزاوار او.
نظامی.
از آن گنج پنهان خبر یافتند
بدیدار گنجینه بشتافتند.
نظامی.
مهین بانو چو زین حالت خبر یافت
بخدمت کردن شاهانه بشتافت.
نظامی.
بزرگ امید ازین معنی خبر یافت
مه نو را بخلوت جست و دریافت.
نظامی.
سعدی از بارگاه صحبت دوست
تا خبر یافتست بیخبرست.
سعدی ( خواتیم ) .
خبر یافت گردنکشی در عراق
که می گفت مسکینی از زیر طاق.
سعدی ( بوستان ) .
آنگه خبر یافت که آفتاب بر کتفش تافت. ( گلستان سعدی ) .
چو از کار مفسد خبر یافتی
ز دستش برآور چو دریافتی.
سعدی ( بوستان ) .
رقیبان خبر یافتندش ز درد
دگرباره گفتندش اینجا مگرد.
سعدی ( بوستان ) .


کلمات دیگر: