کلمه جو
صفحه اصلی

نمک سود


مترادف نمک سود : نمکدار، نمک زده، نمکین

فارسی به انگلیسی

pickled with salt, preserved in brine, salted

pickled with salt, preserved in brine


salted


مترادف و متضاد

نمکدار، نمک‌زده، نمکین


فرهنگ فارسی

نمک سوده : ما که از دست روح قوت خوریم کی نمک سودعنکبوت خوریم ? ( حدیقه .مد.۳۶۹ )
گوشت یاچیزدیگرکه آنرادرنمک خوابانده باشند
نمک سوده : ما که از دست روح قوت خوریم کی نمک سودعنکبوت خوریم ? ( حدیقه .مد.۳۶۹ )

فرهنگ معین

( ~. ) (ص مف . ) گوشت یا هر چیز دیگر که آن را در نمک خوابانده باشند.

لغت نامه دهخدا

نمک سود. [ ن َ م َ ] ( ن مف مرکب ) هرچیزی را گویند که بر آن نمک پاشیده باشند عموماً. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). نمک سوده. || گوشت قدید و کباب گوشت قدید را گویند خصوصاً. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). گوشت خشک کرده نمک پاشیده برای نگاه داشتن. ( فرهنگ خطی ). گوشت که شرحه شرحه کنند و بر آن نمک و ابازیر پاشند. ( یادداشت مؤلف ). گوشت کهنه و خشکیده و نمک زده. مقابل گوشت تر و تازه :
نداری نمک سودو هیزم نه نان
نه شب دوک ریسی همی چون زنان.
فردوسی.
نماندم نمک سود و هیزم نه جو
نه چیزی پدید است تا جو درو.
فردوسی.
و دایه را باید از نمک سود وغذاهای بد پرهیز کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). گوشت نمک سود گرم و خشک باشد به سبب نمک و دیر گوارد. ( ذخیره ٔخوارزمشاهی ).
ما که از دست روح قوت خوریم
کی نمک سود عنکبوت خوریم.
سنائی.
بسا تشنه که بر پندار بهبود
فریب شوره ای کردش نمک سود.
نظامی.
کبابی باید این خوان را نمک سود
مگس در پای پیلان کی کند سود.
نظامی.
چو مستی مرد را بر سر زنددود
کبابش خواه تر خواهی نمک سود.
نظامی.
- نمک سود کردن ؛ نمک پاشیدن. نمک زدن. ( ناظم الاطباء ). به نمک آغشتن. در نمک خواباندن. در نمک پروردن.

فرهنگ عمید

ویژگی گوشت یا چیز دیگر که آن را در نمک خوابانده و با نمک پرورده باشند.


کلمات دیگر: