کلمه جو
صفحه اصلی

تلاش


مترادف تلاش : اهتمام، تقلا، تکاپو، جدیت، جهد، سعی، فعالیت، کوشش، مجاهدت، مساعی

متضاد تلاش : تن آسانی، تنبلی

برابر پارسی : کوشش

فارسی به انگلیسی

search, struggle, drive, effort, endeavor, exertion, push, scramble, strain, sweat, try

search, struggle


drive, effort, endeavor, exertion, push, scramble, strain, struggle, sweat, try


فارسی به عربی

جهد , صراع , فوضی , مسعی

مترادف و متضاد

scramble (اسم)
تقلا، کوشش، تلاش

effort (اسم)
تقلا، کوشش، تلاش، سعی

fuss (اسم)
نزاع، اشوب، سر و صدا، تلاش، هایهوی

endeavor (اسم)
کوشش، تلاش، سعی، جد و جهد، مجاهدت، سعی بلیغ

bustle (اسم)
جنبش، تقلا، کوشش، شلوغی، تکاپو، تلاش، های و هوی

muss (اسم)
تقلا، کوشش، تلاش، درهم و برهمی، بهم خوردگی

scrabble (اسم)
تقلا، تلاش، دستمالی

اهتمام، تقلا، تکاپو، جدیت، جهد، سعی، فعالیت، کوشش، مجاهدت، مساعی ≠ تن‌آسانی، تنبلی


فرهنگ فارسی

سعی، کوشش، جدوجهدبرای بدست آوردن چیزی
( اسم ) کوشش سعی جد و جهد جهت بدست آوردن چیزی .

فرهنگ معین

(تَ ) (اِ. ) کوشش ، سعی .

لغت نامه دهخدا

تلاش. [ ت َ ] ( ترکی ، اِ ) بمعنی سعی و جستجو از لغات ترکی وتالاش بر وزن شاباش ، خواندن غلط مگر نوشتن درست. بعضی گمان برند که لفظ تلاش عربی است و برای معنی تلاش کننده لفظ متلاشی از تلاش مأخوذ کنند این همه محض غلط و صحیح بجای متلاشی تلاشی است . چرا که لفظ تلاش ترکی است . ( غیاث اللغات ). سعی وجد و جستجو. ( ناظم الاطباء ). کوشش و تقلا. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
تمام عضو با من در تلاشند
ز دام هیچیک نتوان رهیدن.
ناصرخسرو.
تلاش قرب فقر از هر جگرداری نمی آید
که نقش پنجه شیر است نقش بوریای او.
صائب ( از آنندراج ).
|| تخریب و ویرانی . ( از فهرست ولف ص 259 ). پراکندگی و انتشار. ( ناظم الاطباء ) :
بدین رزمگه اندر امشب مباش
ممان تا شودگنج و لشکر تلاش.
فردوسی.

تلاش. [ ] ( اِخ ) حافظ محمدجمال دهلوی از شعرای پارسی زبان هند است و به عزلت و انزوا تمایل داشت و در سال 1127 هَ. ق. درگذشت و این بیت از اوست :
به روز عید هرشاه و گدا گم می کند خود را
تو رفتی بر سمند ناز و من از خویشتن رفتم.
( از قاموس الاعلام ترکی ).

تلاش . [ ] (اِخ ) حافظ محمدجمال دهلوی از شعرای پارسی زبان هند است و به عزلت و انزوا تمایل داشت و در سال 1127 هَ . ق . درگذشت و این بیت از اوست :
به روز عید هرشاه و گدا گم می کند خود را
تو رفتی بر سمند ناز و من از خویشتن رفتم .

(از قاموس الاعلام ترکی ).



تلاش . [ ت َ ] (ترکی ، اِ) بمعنی سعی و جستجو از لغات ترکی وتالاش بر وزن شاباش ، خواندن غلط مگر نوشتن درست . بعضی گمان برند که لفظ تلاش عربی است و برای معنی تلاش کننده لفظ متلاشی از تلاش مأخوذ کنند این همه محض غلط و صحیح بجای متلاشی تلاشی است . چرا که لفظ تلاش ترکی است . (غیاث اللغات ). سعی وجد و جستجو. (ناظم الاطباء). کوشش و تقلا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
تمام عضو با من در تلاشند
ز دام هیچیک نتوان رهیدن .

ناصرخسرو.


تلاش قرب فقر از هر جگرداری نمی آید
که نقش پنجه ٔ شیر است نقش بوریای او.

صائب (از آنندراج ).


|| تخریب و ویرانی . (از فهرست ولف ص 259). پراکندگی و انتشار. (ناظم الاطباء) :
بدین رزمگه اندر امشب مباش
ممان تا شودگنج و لشکر تلاش .

فردوسی .



فرهنگ عمید

جدوجهد برای به دست آوردن چیزی، سعی، کوشش.

دانشنامه عمومی

تلاش (مجموعه تلویزیونی). تلاش نام یک مجموعه تلویزیونی ایرانی به کارگردانی «شعاع الدین مصطفی زاده» است که در سال ۱۳۵۶ ساخته شد. این مجموعه تلویزیونی، در سیزده قسمت و با مشارکت وزارت کار و امور اجتماعی تهیه شده بود، اما به واسطهٔ برخورد آن با وقایع انقلاب اسلامی، فقط یک قسمت آن در شب ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ از تلویزیون ملی ایران پخش شد.
سیروس گرجستانی
روح انگیز مهتدی
مهری ودادیان
علی اکبر قدمی
جهانگیر صمیمی فرد
غلامرضا لیلازی
هدف از ساخت این مجموعه نمایشی، آشنایی کارگران با زیر و بم های قانون کار ایران و مسائل مربوط به کارفرما و کارگاه بود.

نقل قول ها

تلاش
• « هرگز دست از تلاش و کوشش برندارید چرا که با گذشت زمان شانس به شما روی خواهد آورد. » -> هریت بیچر استاو
• « آینده از آنِ ملّتهای فرهیخته و خردمند و شجاع و تلاش گر است.» سخنرانی در دانشگاه پکن ، چین ، ۳/۴/۱۳۷۹ ، برگرفته از کتابِ «گفت وگوی تمدّن ها » ، نشرِ طرحِ نو ، ص ۶۵ -> سید محمد خاتمی
• «آنکه می گوید با پشتکار به ی می رسد.» -> الف
• «آب که قطره قطره می چکد با پایداری و سماجت، سنگِ بزرگ را سوراخ می کند. با پشتکار و استقامت، موش به پاره کردن رشته آهنین موفق می شود و ضربات پی در پی تبر کوچک، درخت کهن را از پای در می آورد.»• «انجام کارهای بزرگ و ماندنی احتیاج به زمان و پشتکار دارد.»

واژه نامه بختیاریکا

( تِلاش ) تراش
( تِلاش ) سنگ تراشیده شده؛ اضافات تیز سنگهای تراشیده
( تِلاش ) هیزم آماده سوزاندن؛ قطعات تیز جدا شده از چوب
جُو کَنِش؛ هِیتَل؛تلاش پا دونی؛ پا دُوی؛ هُل و پَل؛ هُل و تَپُو؛ هُل و تَل؛ گِر و جَر؛ لُ پُ؛ هَل پَنگه؛ جُم جُم؛ زور و زیپ؛ تلواسه؛ هُل تَل؛ تَل ( تُل ) ؛ تلواسه؛ تَک و دَو

پیشنهاد کاربران

پویایی

زحمت نفس برای هدف.

همت

کوشش

همت، . مساعدت

bid
تلاش
کوشش

تلاش برای تحقق وحدت ملل

Telaşlanma نگران نباش میشه
Telaş کوشش

تالاش هم هست

با توجه دیوان لغات ترک و دیوان لغات دهخدا و آکسفور لنگویج ریشش ترکیه

تلاش. [ ت َ ] ( ترکی ، اِ ) بمعنی سعی و جستجو از لغات ترکی وتالاش بر وزن شاباش ، خواندن غلط مگر نوشتن درست. بعضی گمان برند که لفظ تلاش عربی است و برای معنی تلاش کننده لفظ متلاشی از تلاش مأخوذ کنند این همه محض غلط و صحیح بجای متلاشی تلاشی است . چرا که لفظ تلاش ترکی است . ( غیاث اللغات ) . سعی وجد و جستجو. ( ناظم الاطباء ) . کوشش و تقلا. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا )

به زبان کردی دوا که وتن


کلمات دیگر: