کلمه جو
صفحه اصلی

نادیده


مترادف نادیده : پنهان، غیب، بدیع، طرفه، حریص، لئیم

فارسی به انگلیسی

unseen, invisible, novel

unseen


novel, unseen


مترادف و متضاد

unseen (صفت)
نادیده، مکشوف نشده، مشاهده نشده

پنهان، غیب


بدیع، طرفه


حریص، لئیم


۱. پنهان، غیب
۲. بدیع، طرفه
۳. حریص، لئیم


فرهنگ فارسی

دیده نشده، آنچه که بچشم دیده نشده
( صفت ) بی چشم کور اعمی : رو و سر در جامه ها پیچیده اند لاجرم بادیده ودیده اند. ( مثنوی لغ. )

فرهنگ معین

(د )۱ - (ص مف . )دیده نشده .۲ - نامریی ، مخفی .

لغت نامه دهخدا

نادیده. [ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) دیده نشده. ( ناظم الاطباء ). نامرئی. غیربارز. مخفی. که دیده نشده است :
در قیامت این زمین بی نیک و بد
کی ز نادیده گواهیها دهد.
مولوی.
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته میخوانی.
حافظ.
قدر یاقوت لب او را که میداند که چیست
جوهری قیمت نداند گوهر نادیده را.
صائب.
|| بدیع. تازه. طرفه. که هنوز دیده نشده است. که نظیر آن دیده نشده است : و لذت نعمت اندر آن است که نادیده بینی و ناخورده بخوری. ( قابوسنامه ).
- نادیده ها ؛ بدایع. طرایف. تازه ها :
ز پوشیدگیها خبر داشتن
ز نادیده ها بهره برداشتن.
نظامی.
|| بی دیده. کور :
رو و سر در جامه ها پیچیده اند
لاجرم بادیده و نادیده اند.
مولوی.
|| ندیده. بدون اینکه ببیند :
ز آتش دولت چو در شب اختران
گرمئی نادیده دیدم دود بس.
خاقانی.
بباید با منت دمساز گشتن
ترا نادیده نتوان بازگشتن.
نظامی.
و آن پری پیکر پسندیده
دل در او بسته بود نادیده.
نظامی.
هر که نادیده نام او گوید
مشرک است و فضول ناهموار.
عطار.
ذره ای نادیده گنج روی تو
ره بزد بر ما طلسم روی تو.
عطار.
هر یکی نادیده از رویت نشانی میدهند
پرده بردار ای که خلقی درگمان افکنده ای.
سعدی.
نسبت رویت اگر با ماه و پروین کرده اند
صورت نادیده تشبیهی به تخمین کرده اند.
حافظ.
که کس نادیده نقش کس نپرداخت
وگرپرداخت چون اصلش کجا ساخت.
وصال.
نادیده قرار از کفم برد
چشمی که بلای روزگاراست.
میرزا عیسی.
- به نادیده ؛ بدون آنکه ببیند. ندیده :
بدو گفت گیو ای جهاندار کی
سرافراز و بیدار و فرخنده پی.
همه شاد و روشن بچهر تواند
به نادیده یکسر به مهر تواند.
فردوسی.
|| تحمل نکرده. نبرده. ندیده :
ابا تاج وبا گنج نادیده رنج
مگر زلفشان دیده رنج شکنج.
فردوسی.
به خواری بسته دل نادیده خواری
به یاری بسته دل نادیده یاری.
وصال.
|| رذل. لئیم.خسیس. ( ناظم الاطباء ). کنایه از خسیس و لئیم و اراذل باشد. ( انجمن آرا ). ممسک. ندید بدید. تازه به دوران رسیده :

نادیده . [ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دیده نشده . (ناظم الاطباء). نامرئی . غیربارز. مخفی . که دیده نشده است :
در قیامت این زمین بی نیک و بد
کی ز نادیده گواهیها دهد.

مولوی .


هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته میخوانی .

حافظ.


قدر یاقوت لب او را که میداند که چیست
جوهری قیمت نداند گوهر نادیده را.

صائب .


|| بدیع. تازه . طرفه . که هنوز دیده نشده است . که نظیر آن دیده نشده است : و لذت نعمت اندر آن است که نادیده بینی و ناخورده بخوری . (قابوسنامه ).
- نادیده ها ؛ بدایع. طرایف . تازه ها :
ز پوشیدگیها خبر داشتن
ز نادیده ها بهره برداشتن .

نظامی .


|| بی دیده . کور :
رو و سر در جامه ها پیچیده اند
لاجرم بادیده و نادیده اند.

مولوی .


|| ندیده . بدون اینکه ببیند :
ز آتش دولت چو در شب اختران
گرمئی نادیده دیدم دود بس .

خاقانی .


بباید با منت دمساز گشتن
ترا نادیده نتوان بازگشتن .

نظامی .


و آن پری پیکر پسندیده
دل در او بسته بود نادیده .

نظامی .


هر که نادیده نام او گوید
مشرک است و فضول ناهموار.

عطار.


ذره ای نادیده گنج روی تو
ره بزد بر ما طلسم روی تو.

عطار.


هر یکی نادیده از رویت نشانی میدهند
پرده بردار ای که خلقی درگمان افکنده ای .

سعدی .


نسبت رویت اگر با ماه و پروین کرده اند
صورت نادیده تشبیهی به تخمین کرده اند.

حافظ.


که کس نادیده نقش کس نپرداخت
وگرپرداخت چون اصلش کجا ساخت .

وصال .


نادیده قرار از کفم برد
چشمی که بلای روزگاراست .

میرزا عیسی .


- به نادیده ؛ بدون آنکه ببیند. ندیده :
بدو گفت گیو ای جهاندار کی
سرافراز و بیدار و فرخنده پی .
همه شاد و روشن بچهر تواند
به نادیده یکسر به مهر تواند.

فردوسی .


|| تحمل نکرده . نبرده . ندیده :
ابا تاج وبا گنج نادیده رنج
مگر زلفشان دیده رنج شکنج .

فردوسی .


به خواری بسته دل نادیده خواری
به یاری بسته دل نادیده یاری .

وصال .


|| رذل . لئیم .خسیس . (ناظم الاطباء). کنایه از خسیس و لئیم و اراذل باشد. (انجمن آرا). ممسک . ندید بدید. تازه به دوران رسیده :
کی باشد کی که در تو آویزم
چون در زر و سیم مرد نادیده .

سنائی .


با بذل تو اسم بحر نادیده
با ذهن تو نام عقل دیوانه .

مختاری (از انجمن آرا).


ز آن گدارویان نادیده ز آز
شد در رحمت بر ایشان در فراز.

مولوی .


تو چه دانی ذوق آب دیدگان
عاشق نانی تو چون نادیدگان .

مولوی .


|| بی وقوف . ناآزموده کار. || آن که چیزی را خرد و کوچک می بیند. (ناظم الاطباء). || حریص . آزمند :
مشفقی عمر به نظاره ٔ خوبان بگذشت
هیچگه سیر نشد دیده ٔ نادیده ٔ ما.

مشفقی تاجیکستانی .



فرهنگ عمید

۱. دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده.
۲. (صفت مفعولی ) کسی که چیزی را ندیده: تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی: ۱۰۲ ).
۳. (اسم، صفت مفعولی ) [قدیمی، مجاز] بخیل، خسیس، ممسک.

دانشنامه عمومی

نادیده (فیلم ۱۹۴۵). نادیده (انگلیسی: The Unseen) فیلمی در ژانر معمایی و نوآر به کارگردانی لوئیس آلن است که در سال ۱۹۴۵ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به جوئل مک کری، گیل راسل و هربرت مارشال اشاره کرد.
۱۲ مه ۱۹۴۵ (۱۹۴۵-05-۱۲) (ایالات متحده آمریکا)


کلمات دیگر: