ناگواری
فارسی به انگلیسی
unpleasantness
فارسی به عربی
شدة الحزن
مترادف و متضاد
اذیت، ازار، ناگواری، سر خر، مایه رنجش، مایه تصدیع خاطر
ناگواری
فرهنگ فارسی
۱ - ناگواربودن .۲ - تحمل ناپذیری : باتمام ناگواریها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه فردای من . ( صائب لغ. ) ۳ - امتلائ معده تخمه .۴ - بدهضمی .
لغت نامه دهخدا
ناگواری. [ گ ُ ] ( حامص مرکب ) ناگوار بودن. ناگوار شدن. دژگواری. وخامت. || نامطبوعی. تحمل ناپذیری. تلخی :
با کمال ناگواری ها گوارا کرده است
محنت امروز را اندیشه فردای من.
- ناگواری طعام ؛ برده.کظه. عسیرالهضم بودن آن.
با کمال ناگواری ها گوارا کرده است
محنت امروز را اندیشه فردای من.
صائب.
|| امتلاء. سنگینی معده. تخمه. || بدهضمی.- ناگواری طعام ؛ برده.کظه. عسیرالهضم بودن آن.
فرهنگ عمید
۱. [مجاز] مطابق میل نبودن، سختی، دشواری: با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشهٴ فردای من (صائب: لغت نامه: ناگواری ).
۲. بدهضم بودن غذا.
۲. بدهضم بودن غذا.
پیشنهاد کاربران
ناگواری:ناگهانی
نا خوشایند
ناپسند .
ناشایست
ناشایست
کلمات دیگر: