کلمه جو
صفحه اصلی

ناپختگی


مترادف ناپختگی : بی تجربگی، خامی، ناشیگری

متضاد ناپختگی : پختگی

مترادف و متضاد

crudity (اسم)
ناهنجاری، خامی، ناپختگی

بیتجربگی، خامی، ناشیگری ≠ پختگی


فرهنگ فارسی

۱ - خامی پخته نبودن ( چنانکه گوشت وغیره ) . ۲ - نارس بودن کال بودن ( میوه ) . ۳ - عدم تجربه نا آزمودگی . ۴ - جلفی بی وقاری مقابل پختگی .
خامی پخته نبودن

حالتی از پخت که درجۀ آن کمتر از درجۀ حالت بهینه است و هنگامی ایجاد می‌شود که مدت‌زمان و دمای پخت کمتر از حد کافی باشد متـ . پخت ناقص


لغت نامه دهخدا

ناپختگی. [ پ ُ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ) خامی. پخته نبودن. خامی گوشت و امثال آن. سَلَغ. || کال بودن میوه. نارس بودن. || بی تجربگی. ناآزمودگی. ناسنجیدگی. || جلفی. بی وقاری. سبکی. سبکسری. بی احتیاطی. بی وقاری.

فرهنگ عمید

۱. ناپخته بودن، خامی.
۲. ناآزمودگی.

فرهنگستان زبان و ادب

{undercure} [مهندسی بسپار] حالتی از پخت که درجۀ آن کمتر از درجۀ حالت بهینه است و هنگامی ایجاد می شود که مدت زمان و دمای پخت کمتر از حد کافی باشد متـ . پخت ناقص


کلمات دیگر: