کلمه جو
صفحه اصلی

ماشه


مترادف ماشه : انبر، کلبتان، گیره، تفنگ

برابر پارسی : شستی، توته، زبانک

فارسی به انگلیسی

trigger, pincers

فارسی به عربی

زناد

مترادف و متضاد

trigger (اسم)
گیره، قلاب، پاشنه، ماشه، ماشه اسلحه، سنگ زیر چرخ، چرخ نگهدار

انبر، کلبتان


گیره، تفنگ


۱. انبر، کلبتان
۲. گیره، تفنگ


فرهنگ فارسی

آلتی است درتفنگ درزیرچخماق که باکشیدن آن چخماق به سوزن وته چاشنی می خوردوفشنگ منفجرمی شود
( اسم ) واحد مقیاس هند برابر ۱/۱۲ توله یا تولچ. هندی ( هر توله معادل دو مثقال ونیم است ) .

فرهنگ معین

(ش ) (اِ. ) ۱ - انبر. ۲ - آلتی است در اسلحة گرم که با کشیدن آن تیر شلیک می شود.

لغت نامه دهخدا

ماشه. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) به معنی انبر باشد و آن افزاری است زرگران و مسگران و آهنگران را و عربان کلبتان خوانند. ( برهان ). آلتی است آهنی آهنگران را که گرم کرده بدان می گیرند و گاهی چیز محکم را بدان به زور می کشند به هندی سنداسی گویند. ( آنندراج ). انبر و کلبتان. ( ناظم الاطباء ). ماشق. انبر. کلوب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ترکی غربی ماشه = ماشا ( آلت گرفتن و بهم زدن آتش ). گیلکی ، ماشه ( انبر برای گرفتن آتش ). کردی ، «مشک » ( انبر ). و نیز کردی ، «موشه » ( انبر )، قیاس شود با عربی «مِحَشَّة» ( آلت برافروختن آتش ) ( حاشیه برهان چ معین ). ماشه به معنی انبر در اصل «محشه » بر وزن «مِخَدَّه » است و به معنی آلت برافروختن آتش می باشد. ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ10 ص 37 ). || آهنی را نیزگویند که فتیله تفنگ را در آن محکم کنند و آتش بر تفنگ زنند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). به معنی توته بندوق که در آن فتیله یا توره نهاده در باروت پیاله بندوق آتش می رسانند. ( آنندراج ) ( غیاث ). آلتی آهنین در تفنگ به شکل قوسی که چون آن را بکشند چخماق آزاد شود و به سوزن خورد و سوزن به ته چاشنی گلوله اصابت کند و ماده داخل پوکه منفجر گردد و در نتیجه باعث خروج گلوله از داخل لوله شود. ( فرهنگ فارسی معین ). جای انگشت کشیدن پاشنه تفنگ و غیره. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : باب صلح را بسته دیده به سرگوش فتیله ماشه عقده دل توپ را گشوده... ابوالحسن ( گلستانه مجمل التواریخ ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- چکاندن ماشه ؛ ( اصطلاح نظامی ) کشیدن ماشه. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| یک حصه از دوازده حصه تولچه را نیز گویند و تولچه دو مثقال و نیم است. ( برهان ) ( آنندراج ). یک حصه از دوازده حصه تولچه در صورتیکه هر تولچه دو مثقال و نیم باشد یعنی پنج نخود و آن را ماهیچه و ماهه نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). یک حصه از دوازده حصه توله هندی ( دو مثقال و نیم ). در این معنی هندی است که در طب فارسی داخل شده. ( حاشیه برهان چ معین ). واحد مقیاس هند برابر یک دوازدهم توله یا تولچه هندی ( هر توله معادل دو مثقال و نیم است ). ( فرهنگ فارسی معین ): دینار سه و نیم ماشه طلاست. ( منتهی الارب ). و رجوع به ماهچه و ماهه شود. || هرچیز را گویند که به قدر ماش باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). و رجوع به ماش شود. || وزنه خرد و کوچک. ( ناظم الاطباء ). || لیف جولاهگان. || بیل. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. (نظامی ) آلتی در تفنگ در زیر چخماق که با کشیدن آن چخماق به سوزن و ته چاشنی می خورد و فشنگ منفجر می شود.
۲. [قدیمی] انبر.

دانشنامه عمومی

ماشه سازوکاری در برخی از سلاح های گرم است که شلیک کردن سلاح را باعث می شود. در بیشتر سلاح ها ماشه با انگشت اشاره کشیده (چکانده) می شود. ماشه عملاً مجموعه ای از اهرم ها و فنرها است که سوزنی را رها می کند تا بر اثر نیروی فنر به چاشنی فشنگی که در جان لوله قرار دارد برخورد کند و منجر به شلیک گردد.
ماشه و ابزارهای مربوط به آن در برخی از جنگ افزارها «دستگاه چکاننده» نیز خوانده می شود.

گویش مازنی

/maashe/ انبر آتش گیر - درخت پرمحصول ۳گیاهی وحشی و خوش بو و خوراکی

۱انبر آتش گیر ۲درخت پرمحصول ۳گیاهی وحشی و خوش بو و خوراکی ...


پیشنهاد کاربران

قسمتی از تفنگ که شلیک میکنه

این کلمه ترکی است و به معنای انبر.


کلمات دیگر: