کلمه جو
صفحه اصلی

ناراحت


مترادف ناراحت : آشفته، بدبخت، بدحال، دلگیر، دلواپس، مشوش، مضطرب، ناآرام

متضاد ناراحت : آرام، راحت

برابر پارسی : آزرده، اندوهگین، ناسوده، نژند، نگران، دلگیر

فارسی به انگلیسی

uncomfortable, uneasy, inclined to make trouble or mischief


diagonal, edgy, sick, tense, uncomfortable, uneasy, unquiet


diagonal, edgy, sick, tense, uncomfortable, uneasy, unquiet, annoyance, inconvenient, up-tight, uptight, inclined to make trouble or mischief

فارسی به عربی

انزعاج , زمن , غیر مناسب , متململ , مزعج , مشاکس , مضطرب

مترادف و متضاد

آشفته، بدبخت، بدحال، دلگیر، دلواپس، مشوش، مشوش، مضطرب، مضطرب، ناآرام ≠ آرام، راحت


uneasy (صفت)
پریشان خیال، مضطرب، ناراحت، بیارام

upset (صفت)
اشفته، نژند، ناراحت

disturbed (صفت)
مضطرب، اشفته، مختل، پریشان، مختل شده، ناراحت، پریشان حال

fidgety (صفت)
بی قرار، ناراحت، بی آرامی

unhandy (صفت)
غیر ماهر، ناراحت، مشکل بدست امده، نامناسب برای حمل و نقل

distraught (صفت)
شوریده، ناراحت، پریشان حواس

inconvenient (صفت)
ناجور، ناراحت

tense (صفت)
سفت، سخت، وخیم، ناراحت، کشیده، عصبی وهیجان زده

uncomfortable (صفت)
ناراحت

fretful (صفت)
ناراحت، اخمو، جوشی

incommodious (صفت)
ناراحت

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه که در آن راحت و آسایش نیست : جای ناراحت لباس ناراحت وضع ناراحت . ۲ - نا آرام آشوب طلب : [ آدم ناراحتی ] . ۳ - مضطرب مشوش : [ من بخاطر شما ناراحتم ] ۴ - عصبانی .

فرهنگ معین

(حَ ) [ فا - ع . ] (ص . ) ۱ - آن چه که در آن راحت وآسایش نیست . ۲ - ناآرام ، آشوب طلب . ۳ - مضطرب ، پریشان .

لغت نامه دهخدا

ناراحت. [ ح َ ] ( ص مرکب ) در تداول ، ناآرام. بی آرام. که آرام و مطیع نیست. آشوب طلب. فتنه انگیز. طاغی. سرکش که آشوب و بلوا به پا می کند. شرانگیز. که آرام نمی گیرد. || که در آن راحت و آسایش نیست. که در آن نمی توان راحت بود: جای ناراحت. لباس ناراحت.

فرهنگ عمید

۱. غمگین.
۲. مضطرب، پریشان.
۳. فاقد راحتی و آسایش.
۴. خشمگین، عصبانی.

دانشنامه عمومی

«ناراحت!» تک آهنگی از هنرمند اهل ایالات متحده آمریکا ایکس ایکس ایکس تنتاسیون و از دومین آلبوم استودیویی وی ؟ است که در ۲ مارس ۲۰۱۸ منتشر شد. این ترانه بعد از درگذشت خواننده در ۱۸ ژوئن ۲۰۱۸ در چارت آمریکا (۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد) به رتبه یک رسید.

فرهنگ فارسی ساره

آزرده، اندوهگین، ناسوده، نژند


گویش اصفهانی

تکیه ای: nârâhat
طاری: nârâhat
طامه ای: nârâhat
طرقی: nârâhat
کشه ای: nârâhat
نطنزی: nârâhat


واژه نامه بختیاریکا

اَقه دِرده؛ بُرگِ کِر؛ بِه تَنگ؛ به قمُو؛ به گُند؛ تش به جُو؛ تش به سر؛ چُر؛ دِل گِرُو؛ کِر؛ گِم زیده؛ گِند؛ گِند زِیدِه؛ سه به نر دو به قُند ( یا گُند ) ؛ به غیظ؛چُرنیدِه

جدول کلمات

اسی

پیشنهاد کاربران

ناراحت = بدون آرامش ، ناآرام

دمق

دمق، اسی، آشفته، بدبخت، بدحال، دلگیر، دلواپس، مشوش، مضطرب، ناآرام

ناراحت:
Sad

آسیب دیده

ناراضی

دربرابراین واژه تازی، می توان ازواژه پارسی ناخشنودبهره جست

It’s me when sad

غمگین مظطرب پریشان

مَحزون

متضاد راحت، غمگین و آشفته

واژه ی راحت که از رهات میاید خود پارسی ست که باید آنرا راهت نوشت، پیشوند �نا� که در آغاز برخی از لغت ها می آید تا براکس انرا نشان دهد در ناراحت دیده میشود بنابراین ناراحت را باید ناراهت نوشت.


کلمات دیگر: