کلمه جو
صفحه اصلی

ناسازگاری


مترادف ناسازگاری : عدم تجانس، عدم تفاهم، عدم سازش، ناسازش، ناسازواری، ناهمگونی، اختلاف، تباین، مغایرت، منافات، دورویی، نفاق

متضاد ناسازگاری : سازگاری

فارسی به انگلیسی

unsociability, incompatibility


clash, conflict, discord, dissonance, friction, incompatibility, incongruity, maladjustment, misunderstanding, temper, variance


clash, conflict, discord, dissonance, friction, incompatibility, incongruity, maladjustment, misunderstanding, temper, variance unsociability, unsuitability, insalubrity, variance

فارسی به عربی

ازعاج , تضارب , تنافر , خلاف , عناد , کراهية , کره , نزاع


ازعاج , تضارب , تنافر , خلاف , عناد , کراهیة , کره , نزاع
تضارب

مترادف و متضاد

عدم‌تجانس، عدم‌تفاهم، عدم‌سازش، ناسازش، ناسازواری، ناهمگونی ≠ سازگاری


اختلاف، تباین، مغایرت، منافات


دورویی، نفاق


۱. عدمتجانس، عدمتفاهم، عدمسازش، ناسازش، ناسازواری، ناهمگونی
۲. اختلاف، تباین، مغایرت، منافات
۳. دورویی، نفاق ≠ سازگاری


antipathy (اسم)
انزجار، احساس مخالف، نا سازگاری

aversion (اسم)
بیزاری، نفرت، نا سازگاری

conflict (اسم)
نبرد، برخورد، ستیزه، ضدیت، نا سازگاری، تضاد، کشمکش، مناقشه، مغایرت، کشاکش

inconvenience (اسم)
ناراحتی، اذیت، نا سازگاری، ناجوری، اسیب، زحمت، اسباب زحمت، مزاحمت، درد سر، نا مناسبی

discord (اسم)
نزاع، نا سازگاری، دعوا، اختلاف، عدم هماهنگی، عدم توافق، نفاق، دوءیت

contrariness (اسم)
خیرگی، مخالفت، نا سازگاری، خود رایی، خود سری، خریت، ناجوری

disagreement (اسم)
مخالفت، نا سازگاری، مغایرت، اختلاف، عدم توافق، عدم موافقت، عدم قبول

incompatibility (اسم)
نا سازگاری

repugnance (اسم)
مخالفت، نا سازگاری، تناقض، مغایرت

incongruity (اسم)
نا سازگاری، عدم تجانس

inconsistency (اسم)
نا سازگاری، تناقض، ناجوری، تباین، بی ثباتی، نا استواری، ناهماهنگی

incoherence (اسم)
نا سازگاری، تناقض، ناجوری، عدم ربط، تمجمج، عدم چسبندگی

inconsistence (اسم)
نا سازگاری، تناقض، ناجوری، تباین، ناهماهنگی

variance (اسم)
نا سازگاری، مغایرت، اختلاف، واریانس

incongruence (اسم)
نا سازگاری، نا برابری

contrariety (اسم)
دگرگونی، مخالفت، نا سازگاری، مغایرت

insalubrity (اسم)
نا سازگاری

intransigence (اسم)
نا سازگاری، سخت گیری در سیاست، عدم تراضی

فرهنگ فارسی

۱ - عدم موافقت .۲ - مضربودن ناگواری . ۳ - ناهماهنگی ناموزونی . ۴ - ناشایستگی ( سخن ) ناپسندی . ۵- عدم لیاقت .۶- قانع نبودن ناخرسندی

لغت نامه دهخدا

ناسازگاری. ( حامص مرکب ) ناسازواری. بدسلوکی. بدرفتاری. سازگاری نکردن. نساختن. سازگاری نداشتن :
جوانی ز ناسازگاری جفت
بر پیرمردی بنالید و گفت.
سعدی.
چو دیدندش برفتن استواری
در آن ناسازگاری سازگاری.
وحشی.
ز دلبر گویم و ناسازگاریش
هم از دل گویم و افغان و زاریش.
وصال.
|| مخالفت. عدم موافقت. ( ناظم الاطباء ). ناهماهنگی. کجروی. ستیزه جوئی :
چو پاداش این رنج خواری بود
گر از بخت ناسازگاری بود.
فردوسی.
|| ناممکن بودن. مقدور نبودن. امکان نداشتن : بسبب تفاوت و ناهمواری صحبت و تغیر و ناسازگاری الفت مصارمت کردند. ( سندبادنامه ص 120 ). || تنافی. تضاد. تناقض. اختلاف. بینونت. عدم توافق و سازگاری. سازگاری نکردن. ناسازگار بودن. || بی اصولی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

ناهماهنگی، مخالفت.

فرهنگستان زبان و ادب

{incompatibility} [شیمی، مهندسی بسپار] عدم قابلیت امتزاج با مادۀ دیگر یا چسبیدن به آن
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← ناهمخوانی

پیشنهاد کاربران

سوسن گوش
کنایه از عدم سازگاری و موافقت باشد مطلقا همچون آب و آتش

اختلاف

تعارض

مخالفت

تفرقه

نرو

نارضایتی

وخامت

مباینت


کلمات دیگر: