کلمه جو
صفحه اصلی

ناقض


مترادف ناقض : پیمان شکن، عهدگسل، شکننده، نقض کننده

متضاد ناقض : وفادار

برابر پارسی : ناینده

فارسی به انگلیسی

violating, cancelling, contradicting, violator, canceller

violator


violating, cancelling, contradicting


عربی به فارسی

رد کردن


مترادف و متضاد

adversative (صفت)
ناقض، نقض آمیز، حرف نقض، کلمهء نقض

پیمان‌شکن، عهدگسل ≠ وفادار


شکننده، نقض‌کننده


۱. پیمانشکن، عهدگسل
۲. شکننده، نقضکننده ≠ وفادار


فرهنگ فارسی

شکننده، شکننده عهدوپیمان
( اسم ) ۱ - شکننده :[ آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم ] ۲ - آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن .

فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] (اِفا. ) شکننده ، شکنندة پیمان .

لغت نامه دهخدا

ناقض. [ ق ِ ]( ع ص ) شکننده. ( آنندراج ). آنکه به زور و قوت میشکند. || آنکه می شکند عهد و پیمان را. ( ناظم الاطباء ). || بازکننده تاب رسن و جز آن. ( آنندراج ). آنکه بازمی کند تاب ریسمان و جز آن را. ( ناظم الاطباء ). اسم فاعل است از نقض. رجوع به نقض شود.

فرهنگ عمید

۱. شکننده، از بین برنده.
۲. (اسم، صفت ) [مجاز] شکنندۀ عهد وپیمان.

فرهنگ فارسی ساره

ناینده


پیشنهاد کاربران

نقض کننده، پیمان شکن، بی وفا

یمان شکن


کلمات دیگر: