کلمه جو
صفحه اصلی

ماضی


مترادف ماضی : قبل، گذشته، زمان گذشته، پیشین، سابق، ماضیه، طی شده، سپری شده

برابر پارسی : گذشته، پارینه، سپری شده

فارسی به انگلیسی

past, bygone, last


past


preterite, preterit, past

preterite


فارسی به عربی

ماضی

عربی به فارسی

گذشته , پايان يافته , پيشينه , وابسته بزمان گذشته , پيش , ماقبل , ماضي , گذشته از , ماوراي , درماوراي , دور از , پيش از , در زماني بسياردور , در گذشته , در قديم


مترادف و متضاد

قبل، گذشته، زمان‌گذشته، پیشین، سابق، ماضیه


طی شده، سپری‌شده


past tense (اسم)
زمان گذشته، ماضی

۱. قبل، گذشته، زمانگذشته، پیشین، سابق، ماضیه
۲. طی شده، سپریشده


فرهنگ فارسی

گذشته، زمان گذشته
(اسم ) ۱- گذشته ( زمان ) مقابل حال مستقبل ( آینده ) : پیش ماضی اگراز حفظ تو باشد سدی هرگز از حال تجاوز نکند مستقبل . ( وحشی . چا.امیر کبیر .۲۳۲ ) توضیح فعلی است که برزمان گذشته دلالت کند : رفتم نوشتم گفت : و آن شامل اقسام ذیل است : یا ماضی ابعد . آنست که زمان وقوع فعل از زمان حال بسیار بسیار دور باشد و آن مرکب است از : اسم مفعول فعل منظور ماضی نقلی فعل بودن : رفته بوده ام رفته بوده یی رفته بوده است ( رفته بوده ) رفته بوده ایم رفته بوده اید رفته بوده اند . یا ماضی ابعد مستمر . استمرار را در ماضی ابعد رساند و آن همان ماضی ابعد است که برسرش می یا همی در آورند : می رفته بوده ام می رفته بوده یی می رفته بوده است ... یا ماضی استمراری . در موارد ذیل استعمال شود : الف وقوع آن در زمانی باشد که فعل ماضی دیگری در آن واقع شده باشد : من مینوشتم که معلم آمد ( یعنی هنوز مشغول نوشتن بودم ) . بهمین جهت آنرا ماضی ناقص گویند . ب - وقوع آن بتوالی عادت و همیشگی باشد : هر سال شمیران میرفتم ... قضا را همایی بیامد وبانگ میداشت ... ( یعنی مکرر بانگ میکرد ) جمع : درموقع تمنی و آرزو استعمال شود درین صورت آنرا ماضی متمنی نیز گویند : کاش جوانی باز می گشت . آنکه دایم هوس سوختن ما میکرد کاش می آمد واز دور تماشا میکرد . ماضی استمراری از ماضی ممطلق ساخته میشود و بر سر آن می یا همی در آورند : می رفتم می رفتی می رفت می رفتیم می رفتید می رفتند یا : همی رفتم همی رفتی همی رفت ... گاه در قدیم بجای می یا همی یای استمراری در آخر فعل درمی آوردند : رفتمی رفتیی رفتی رفتیمی رفتیدی رفتندی . و گاه در قدیم هم می یا همی را در اول می آوردند و هم ی استمراری را در آخر : گر آنها که می گفتمی کردمی نکوسیرت و پارسا بودمی . ( سعدی ) یا ماضی التزامی . آنست که شک و تردید و خواهش و مانند آنرا برساند : باید رفته باشد گمان میکنم نامه را نوشته باشد . برای ساختن این فعل اسم مفعول فعل منظور را گیرند و صیغه های زمان حال فعل بودن ( باشیدن ) را بدان افزایند : گفته باشم گفته باشی گفته باشد گفته باشیم گفته باشید گفته باشند . یا ماضی بعید. آنست که زمان وقوع فعل از زمان حال دور باشد : جمشید بخان. ما آمده بود . ماضی بعید گاه در وقتی استعمال میشود که زمان آن بر ماضی دیگر مقدم باشد : وقتی بخانه رسیدم که برادرم رفته بود . ( درین صورت آنرا ماضی مقدم نامند ) . برای ساختن ماضی بعید اسم مفعول فعل منظور را می گیرند و ماضی مطلق فعل بودن را پس از آن در آورند : آمده بودم آمده بودی آمده بود آمده بودیم آمده بودید آمده بودند . یا ماضی مطلق . آنست که برزمان گذشته دلالت کند خواه بزمان حال نزدیک و پیوسته باشد و خواه دور : پیرارسال باروپا سفر کردم جمشید الان بکلاس آمد . برای ساختن ماضی مطلق ریش. دستوری را اتخاذ کنند در صورتیکه مصدر به - دن ختم شود - د باخر آن افزایند و اگر مصدر به - تن ختم شود - ت باخر آن ملحق کنند . درین صورت سوم شخص مفرد ماضی مطلق بدست آید . سپس با افزودن ضمایر - م - ی - - یم - ید - ند بقی. افعال را بدست آورند . یا ماضی نقلی . اگر در آن معنی ثبوت باشد دلالت بر کاری کند که کاملا نگذشته باشد مانند : فریدون در حیاط ایستاده است و اگر در آن معنی حدوث باشد دلالت بر کاری کند که کاملا گذشته مانند : سیامک رفته است . برای صرف ماضی نقلی دو طریقه است . الف - اسم مفعول فعل منظور را گیرند و باخر آن ام یی (ای ) است ایم اید اند افزایند : گفته ام گفته یی ( گفته ای ) گفته است گفته ایم گفته اید گفته اند . توضیح غالبا در سوم شخص است را حذف کنند : فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دای. ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات را در مهد زمین بپرورد . ب - در افعال نوع فوق مابین فعل و ضمیر - ست افزایند : گفتستم گفتستی گفتست گفتستیم گفتستید گفتستند . ۲- درگذشته مرده : وسلطان ماضی ایشان ( ترکمانان ) را بشمشیر به بلخان کوه انداخته بود. ۳ - برنده قاطع . ۴- مردرسا در امور کاربر .

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِفا. ) ۱ - گذشته (زمان ). مق حال ، مستقبل (آینده ). ضح - فعلی است که بر زمان گذشته دلالت کند: رفتم ، نوشتم . گفت و آن شامل اقسام مختلف است . ۲ - در گذشته ، مرده . ۳ - برنده ، قاطع . ۴ - مرد رسا در امور، کاربر.

لغت نامه دهخدا

ماضی. ( ع ص ) گذرنده. ( منتهی الارب ). گذرنده و گذشته. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || قاطع هرچه باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). برنده و قاطع خواه شمشیر باشد و یا جز آن. ( ناظم الاطباء ) : شمشیر ماضی او به منام نیام راضی نشد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 424 ). || مرد رسا در امور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).مرد رسا در امور و رونده و پیشی گیرنده در کار. ( آنندراج ). || نافذ. روا. روان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و تا این غایت هر کار که از عزم ماضی او به امضا رسیده است... رعایت رضای ایزد سبحانه و تعالی... در آن مضمون و مرعی بوده است. ( سندبادنامه ص 217 ). || مأخوذ از تازی ، گذشته و زمان گذشته. ( ناظم الاطباء ). گذشته. بشده. رفته.سپری شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
بیش از همه شاهان است از ماضی و مستقبل
بیش از همه میران است از شیری و از شاری.
منوچهری ( یادداشت ایضاً ).
سالها خوردی و کم نامد ز خور
ترک مستقبل کن و ماضی نگر.
مولوی.
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم.
سعدی.
به عذر ماضی در قدمش فتادند و بوسه چندی به نفاق بر سر و چشمش دادند. ( گلستان چ یوسفی ص 123 ). حاکم این سخن را عظیم پسندید و اسباب معاش یاران را فرمود تا بر قاعده ماضی مهیا دارند. ( گلستان ). || ( اصطلاح دستوری ) فعلی است که بر زمان گذشته دلالت کند: رفتم. نوشتم. گفت. و آن شامل اقسام ذیل است : 1- ماضی مطلق ، آن است که بر زمان گذشته دلالت کند، خواه به زمان حال نزدیک و پیوسته باشد و خواه دور: «پیرارسال به اروپا سفر کردم » «جمشید الاَّن به کلاس آمد». برای ساختن ماضی مطلق ، برآخر مصدر مرخم ( ماده ماضی ) ضمایر متصل م ، ی ، یم ، ید، ند ملحق کنند. 2- ماضی استمراری ، در موارد ذیل استعمال شود: الف. وقوع آن در زمانی باشد که فعل ماضی دیگری در آن واقع شده باشد: من می نوشتم که معلم آمد ( یعنی هنوز مشغول نوشتن بودم ). به همین جهت آن را «ماضی ناقص » گویند. ب - وقوع آن به توالی عادت و همیشگی باشد : «هرسال شمیران می رفتم » «...قضا را همایی بیامد و بانگ می داشت...» ( نوروزنامه ص 66 ). ( یعنی مکرر بانگ می کرد ). ج - در موقع تمنی و آرزو استعمال شود. در این صورت آن را «ماضی متمنی » نیز گویند: «کاش جوانی باز می گشت ».

ماضی . (ع ص ) گذرنده . (منتهی الارب ). گذرنده و گذشته . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || قاطع هرچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برنده و قاطع خواه شمشیر باشد و یا جز آن . (ناظم الاطباء) : شمشیر ماضی او به منام نیام راضی نشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 424). || مرد رسا در امور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).مرد رسا در امور و رونده و پیشی گیرنده در کار. (آنندراج ). || نافذ. روا. روان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و تا این غایت هر کار که از عزم ماضی او به امضا رسیده است ... رعایت رضای ایزد سبحانه و تعالی ... در آن مضمون و مرعی بوده است . (سندبادنامه ص 217). || مأخوذ از تازی ، گذشته و زمان گذشته . (ناظم الاطباء). گذشته . بشده . رفته .سپری شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بیش از همه شاهان است از ماضی و مستقبل
بیش از همه میران است از شیری و از شاری .

منوچهری (یادداشت ایضاً).


سالها خوردی و کم نامد ز خور
ترک مستقبل کن و ماضی نگر.

مولوی .


اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم .

سعدی .


به عذر ماضی در قدمش فتادند و بوسه ٔ چندی به نفاق بر سر و چشمش دادند. (گلستان چ یوسفی ص 123). حاکم این سخن را عظیم پسندید و اسباب معاش یاران را فرمود تا بر قاعده ٔ ماضی مهیا دارند. (گلستان ). || (اصطلاح دستوری ) فعلی است که بر زمان گذشته دلالت کند: رفتم . نوشتم . گفت . و آن شامل اقسام ذیل است : 1- ماضی مطلق ، آن است که بر زمان گذشته دلالت کند، خواه به زمان حال نزدیک و پیوسته باشد و خواه دور: «پیرارسال به اروپا سفر کردم » «جمشید الاَّن به کلاس آمد». برای ساختن ماضی مطلق ، برآخر مصدر مرخم (ماده ٔ ماضی ) ضمایر متصل م ، ی ، یم ، ید، ند ملحق کنند. 2- ماضی استمراری ، در موارد ذیل استعمال شود: الف . وقوع آن در زمانی باشد که فعل ماضی دیگری در آن واقع شده باشد: من می نوشتم که معلم آمد (یعنی هنوز مشغول نوشتن بودم ). به همین جهت آن را «ماضی ناقص » گویند. ب - وقوع آن به توالی عادت و همیشگی باشد : «هرسال شمیران می رفتم » «...قضا را همایی بیامد و بانگ می داشت ...» (نوروزنامه ص 66). (یعنی مکرر بانگ می کرد). ج - در موقع تمنی و آرزو استعمال شود. در این صورت آن را «ماضی متمنی » نیز گویند: «کاش جوانی باز می گشت ».
«آنکه دایم هوس سوختن ما می کرد
کاش می آمد و از دور تماشا می کرد.»
ماضی استمراری از ماضی مطلق ساخته می شود و بر سر آن «می » یا «همی » درآورند: می رفتم ،می رفتی ، می رفت ، می رفتیم ، می رفتید، می رفتند. یا: همی رفتم ، همی رفتی ، همی رفت ... گاه در قدیم به جای «می » یا «همی » یای استمراری در آخر فعل در می آوردند: رفتمی ، رفتیی ، رفتی ، رفتیمی ، رفتیدی ، رفتندی . و گاه در قدیم «می » یا «همی » را در اول می آوردند و هم «ی » استمراری را در آخر :
«گر آنهاکه می گفتمی ، کردمی
نکو سیرت و پارسا بودمی .»

سعدی .


3- ماضی نقلی ، اگر در آن معنی ثبوت باشد دلالت بر کاری کند که کاملاً نگذشته باشد، مانند: «فریدون در حیاط ایستاده است ». و اگر در آن معنی حدوث باشد، دلالت بر کاری کند که کاملاً گذشته مانند «سیامک رفته است ». برای صرف ماضی نقلی دو طریقه است : الف - اسم مفعول فعل منظوررا گیرند و به آخر آن : ام ، ای (یی )، است ، ایم ، اید،اند افزایند: گفته ام ، گفته ای ، گفته است ، گفته ایم ، گفته اید، گفته اند. گاهی در سوم شخص «است » را حذف کنند : «فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ٔ ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات را درمهد زمین بپرورد» (گلستان ). ب - در افعال نوع فوق مابین فعل و ضمیر «ست » افزایند: گفتستم ، گفتستی ، گفتست ، گفتستیم ، گفتستید، گفتستند. 4- ماضی التزامی ، آن است که شک و تردید و خواهش و مانند آن را برساند: «باید رفته باشد». «گمان می کنم نامه را نوشته باشد». برای ساختن این فعل ، اسم مفعول فعل منظور را گیرند و صیغه های زمان حال فعل بودن (باشیدن ) را بدان افزایند:گفته باشم ، گفته باشی ، گفته باشد، گفته باشیم ، گفته باشید، گفته باشند. 5- ماضی بعید، آن است که زمان وقوع فعل از زمان حال دور باشد: «جمشید به خانه ٔ ما آمده بود». ماضی بعید گاه در وقتی استعمال می شود که زمان آن بر ماضی دیگر مقدم باشد: «وقتی به خانه رسیدیم که برادرم رفته بود» (در این صورت آن را «ماضی مقدم » نامند). برای ساختن ماضی بعید اسم مفعول فعل منظور را می گیرند و ماضی مطلق فعل بودن را پس از آن درآورند: آمده بودم ، آمده بودی ، آمده بود، آمده بودیم ، آمده بودید، آمده بودند. 6- ماضی ابعد، آن است که زمان وقوع فعل از زمان حال بسیار بسیار دور باشد و آن مرکب است از «اسم مفعول فعل منظور + ماضی نقلی فعل بودن : رفته بوده ام ، رفته بوده ای ، رفته بوده است (رفته بوده ). رفته بوده ایم ، رفته بوده اید، رفته بوده اند. 7- ماضی ابعد مستمر،استمرار را در ماضی ابعد رساند و آن همان ماضی ابعداست که بر سرش «می » یا «همی » درآورند: می رفته بوده ام ، می رفته بوده ای ، می رفته بوده است ... (از فرهنگ فارسی معین ). || درگذشته . مرده : پادشاهان این خاندان رحم اﷲ ماضیهم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 103). این امیر ماضی در جمله ٔ خصال بی قرین بود و یگانه ٔ روی زمین . (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 446).
بر تربت دوستان ماضی
بگذشت به بوستان بسی باد.

سعدی .


یکی را از ملوک ماضی مرضی هایل بود.

(گلستان ).


- امیر ماضی ؛ لقبی است که محمود سبکتکین را داده اند پس از مرگ او. به زمان مسعود ومحمد و مودود و غیرهم و چون امیر ماضی می گفتند مرادسلطان محمود بود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : امیر ماضی وی را بخواند در رفتن کاهلی و سستی نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 222). پس از آن امیر ماضی در خلوتها با من حدیث وی بسیار گفتی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 264). گفت این آزاد مرد در هوای ما بسیار بلاها دیده است و رنجهای بزرگ کشیده از امیر ماضی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 286).
- || لقبی است که امیر اسماعیل سامانی را دادند پس از مرگ او : و بعد از وفات وی [ امیراسماعیل ] پسر او به جای او بنشست و او را لقب امیر ماضی کردند. (تاریخ بخارا ص 110).
- سلطان ماضی یا السلطان الماضی ؛ لقبی است که محمود سبکتکین را پس از مرگ وی داده اند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
یک یک طلایگان شهنشاه بوده اند
سلطان ماضی و پدراو سبکتکین .

فرخی .


بوسهل گفت از آن ناخویشتن شناسی که وی با خداوند در هرات کرد در روزگار سلطان ماضی یاد کردم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182). سلطان ماضی مردی بود که وی را در روزگار نظیر نبود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 61). سلطان ماضی مردی بود مستبد به رأی خویش . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 267). به روزگار سلطان ماضی چون ... والی مکران گذشته شد میان دو پسرش ... مخالفت افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 241). || (اِ) شمشیر. || شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

ماضی . [ ضی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ماضی . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماضی شود.


فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) فعلی که بر زمان گذشته دلالت می کند، مانندِ رفت، گذشته.
۲. گذشته، سپری شده.
۳. [قدیمی] مرده، درگذشته.
۴. (اسم ) [قدیمی] زمان گذشته.

دانشنامه عمومی

[کلمه ی عربی] گذشته که در ادبیات استفاده می شود


همی رفت


دانشنامه آزاد فارسی

در اصطلاح دستور زبان، فعلی که بر وقوع عملی یا روی دادن حالتی در زمان گذشته دلالت کند و از بن ماضی (← بن_فعل) مشتق شده باشد. گونه های آن شامل ساده، نقلی، بعید، التزامی، استمراری، و ملموس است: ۱. ماضی ساده، وقوع عمل را به طور مطلق بیان می کند؛ به همین سبب، «ماضی مطلق» هم نامیده می شود و از بن ماضی + شناسه ساخته می شود. مثل «رفتم»؛ ۲. ماضی نقلی، بیانگر عملی است که وقوع آن در گذشته آغاز شده است و هنوز ادامه دارد و ساختِ آن از بن ماضی + ه (صفت مفعولی) + شناسه شکل می گیرد. مثلِ: «رفته ام»؛ ۳. ماضی بعید، بیانگر عملی است که در گذشتۀ دور، پیش تر از عمل دیگر، اتفاق افتاده باشد و از صفت مفعولی + بود + شناسه ساخته می شود. مثلِ «رفته بودم»؛ ۴. ماضی التزامی، بیانگر عملی است که در گذشته ممکن است وقوع یافته باشد و از صفت مفعولی + باش + شناسه ساخته می شود. مثل: «رفته باشم»؛ ۵. ماضی استمراری، بیانگر عملی است که در گذشته، پیوسته وقوع می یافته و اکنون پایان گرفته است. از پیشوند «می» + فعل ماضی ساده ساخته می شود. مثال «می رفتم»؛ ۶. ماضی مستمر، برای بیان عملی است که در گذشته درحال وقوع یافتن بوده است و از ماضیِ سادۀ فعلِ معین + ماضیِ استمراریِ فعل اصلی ساخته می شود. مثل «داشتم می رفتم».

فرهنگ فارسی ساره

گذشته، پارینه


جدول کلمات

ماضی « شدن»
شد

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
گَتا ( سنسکریت )
اَتیت ( سنسکریت: اَتیتَ )
پورْنی ( سنسکریت: پورنیا )
نیبتا ( سنسکریت: نیْوْرْتا )
ویاتیت ( سنسکریت: ویَتیت )


کلمات دیگر: