کلمه جو
صفحه اصلی

ناپسندی

فارسی به انگلیسی

obscenity

مترادف و متضاد

implausibility (اسم)
ناپسندی، غیر قابل قبولی

فرهنگ فارسی

عدم قبول کراهت : اگرم نمی پسندی بدهم بدست دشمن که من از تو برنگردم بجفای ناپسندی . ( سعدی ) ۲ - عمل ناروا: کهمکن بربخت چندین ناپسندی که آرد ناپسندی مستمندی . ( ویس ورامین )

لغت نامه دهخدا

ناپسندی. [ پ َ س َ ] ( حامص مرکب ) رغم. مرغمه. ( منتهی الارب ). عدم قبول. عدم مطبوعیت. نامطبوعی. ( ناظم الاطباء ). نپسندیدن. پسند نکردن :
اگرم نمی پسندی بدهم به دست دشمن
که من از تو برنگردم به جفای ناپسندی.
سعدی.
|| ناروا. که پسندیده نیست. جور و بیداد :
مکن بر بخت چندین ناپسندی
که آرد ناپسندی مستمندی.
( ویس و رامین ).

جدول کلمات

رغم


کلمات دیگر: