کلمه جو
صفحه اصلی

نارسایی


مترادف نارسایی : عیب، کوتاهی، نقص

متضاد نارسایی : کمال

فارسی به انگلیسی

insufficiency, insufficiently, poverty, inaudibility, inadequacy

insufficiency, insufficiently, poverty


فارسی به عربی

نقص

مترادف و متضاد

incompetence (اسم)
نقص، نا درستی، عدم صلاحیت، نارسایی، بی کفایتی، نااشنایی

insufficiency (اسم)
ناتوانی، عجز، کمی، نارسایی، نابسندگی، عدم تکافو، عدم کفایت

incompetency (اسم)
نقص، نا درستی، ناشایستگی، عدم صلاحیت، نارسایی، بی کفایتی

inadequacy (اسم)
نا مناسبی، نارسایی، بی کفایتی، نابسندگی، عدم تکافو

insufficience (اسم)
ناتوانی، عجز، کمی، نارسایی، نابسندگی، عدم تکافو، عدم کفایت

عیب، کوتاهی، نقص ≠ کمال


فرهنگ فارسی

۱ - عدم بلوغ . ۲ - کوتاهی قیصری ۳- ناقصی نقصان ۴ - عدم تناسب نالایقی ۵ - بی ادبی گستاخی . ۶ - بی عقلی کم عقلی .۷- بی لیاقتی .

ناتوانی در کارکرد درست و مناسب و رضایت‌بخش


لغت نامه دهخدا

نارسائی. [ رَ ] ( حامص مرکب ) بی عقلی. ( ناظم الاطباء ).
- نارسائی عقل ؛ کم عقلی. عدم کفایت و بلوغ عقلی.
|| بی قابلیتی. ناشایستگی.عدم لیاقت. عدم اهلیت. ( ناظم الاطباء ). || رسا نبودن. کوتاهی. نارسا بودن.
- نارسائی فکر ؛ کوته فکری.
|| بدخلقی. بی ادبی. گستاخی. ( ناظم الاطباء ). مقابل رسائی. رجوع به رسائی و نارسا شود.

فرهنگ عمید

۱. کوتاهی.
۲. [قدیمی] ناشایستگی.

فرهنگستان زبان و ادب

{failure} [پزشکی] ناتوانی در کارکرد درست و مناسب و رضایت بخش


کلمات دیگر: