کلمه جو
صفحه اصلی

نامربوط


مترادف نامربوط : بی ربط، بی سروته، بی مناسبت، بیهوده، چرند، مزخرف، مهمل، نابجا، ناشایست، هجو

متضاد نامربوط : بجا، مربوط، مناسب

برابر پارسی : بی سروته، چرند و پرند، نابسته

فارسی به انگلیسی

abrupt, desultory, disconnected, discursive, disjointed, extraneous, extrinsic, immaterial, impertinent, inconsequent, irrelevant, unconnected, unrelated

فارسی به عربی

غير هام , مفکک


غیر هام , مفکک
غیر ذو علاقة

مترادف و متضاد

improper (صفت)
نابجا، نامربوط، نا شایسته، نا مناسب، نالایق، بی جا، خارج از نزاکت

absurd (صفت)
ناپسند، پوچ، مضحک، نامعقول، بی معنی، یاوه، چرند، نامربوط

irrelevant (صفت)
نامربوط، بی ربط، غیر ضروری

unfitting (صفت)
نامربوط

abusive (صفت)
نامربوط، تهمت، دشنام، فحاش، بدزبان، زبان دراز، توهین آمیز، تجاوز به عصمت، تعدی، قابل استفاده، پر توپ و تشر

inept (صفت)
بی معنی، چرند، نامربوط، نادان، ناجور، بی عرضه، بی منطق

irrelative (صفت)
نامربوط، بی ربط، نا مناسب

بی‌ربط، بی‌سروته، بی‌مناسبت، بیهوده، چرند، مزخرف، مهمل، نابجا، ناشایست، هجو ≠ بجا، مربوط، مناسب


فرهنگ فارسی

(صفت ) بی ربطبی مناسبت:[ چون این حرکات نامضبوط واین هذیانات نامربوط ازوی ظاهر گشت گمان بردم که جنون بردل وی مستولی شده..] یاحرف ( سخن کلام ) نامربوط . سخنان بی سروته وبی مناسبت : [ چه بسابرنمیگشت ( آن زن ) ودو حرف نامربوط و احیانا دشنامی جانانه نثارش نمیکرد.]

لغت نامه دهخدا

نامربوط. [ م َ ] ( ص مرکب ) بی ربط. بیهوده. نامناسب. بی مناسبت. ( ناظم الاطباء ). که بهم ربط ندارد : چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت ، گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده. ( سندبادنامه ص 86 ).
- سخنان نامربوط ؛ سخنان شوریده و بی سروته.
|| دشنام. هرزه. لایعنی.
- نامربوط گفتن ؛ بی معنی و بیهوده گفتن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. بی ربط، بی مناسبت.
۲. نامناسب.

فرهنگ فارسی ساره

نابسته


پیشنهاد کاربران

آسمان و ریسمان

چِرت و پِرت - بیمعنی - حرف زشت - حرف زشت

بی مورد


کلمات دیگر: