کلمه جو
صفحه اصلی

مالامال


مترادف مالامال : آکنده، انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مشحون، ممتلی، مملو، بسیار، زیاد، کثیر، فراوان

متضاد مالامال : تهی، خالی

فارسی به انگلیسی

brimful, chock-full, saturated, filled to the brim, heaped up

brimful, chock-full, full, saturated


مترادف و متضاد

chock-full (صفت)
کیپ، پر شده، گرفته، لبالب، مالامال

full to the brim (صفت)
مالامال

top-full (صفت)
پر، لبریز، مالامال

آکنده، انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مشحون، ممتلی، مملو ≠ تهی، خالی


بسیار، زیاد، کثیر، فراوان


۱. آکنده، انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مشحون، ممتلی، مملو
۲. بسیار، زیاد، کثیر، فراوان ≠ تهی، خالی


فرهنگ فارسی

پر، لبریز، لبالب، به معنی کثیروفراوان نیزگفته شده
۱- بسیار کثیر فراوان . ۲- پر مملو لبالب : سبب ظاهری آن بود که ظرف طبیعت خلفا از باد. غفلت و غرور مالامال و زیاده از حد اعتدال شده ...

فرهنگ معین

(ص مر. ) پر، لبریز.

لغت نامه دهخدا

مالامال. ( ص مرکب ) بسیار و کثیر. ( غیاث ) ( آنندراج ). فراوان. || پر باشد. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321 ). پر و مملو. ( غیاث ) ( آنندراج ). ظرفی باشد که پر چیزی کرده باشند از روغن و غیر آن. ( فرهنگ اوبهی ).پر و انباشته. انباشته تا لب و لبالب. ( ناظم الاطباء ). نیک پر. لب ریز. مملو. ممتلی. لبالب. لب بلب. سرشار. لمالم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
تهی نکرده بدم جام می هنوز از می
که کرده بودم از خون دیده مالامال.
زینبی ( یادداشت ایضاً ).
هنوز جام پر از می نگشته بود که گشت
زخون دیده من جام باده مالامال.
خسروانی ( از فرهنگ اوبهی ).
هرکجا رزمگه تو بود از دشمن تو
میل تا میل بود دشت ز خون مالامال.
فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 214 ).
ترک مه دیدار دار و زلف عنبر بوی ، بوی
جام مالامال گیر و تحفه بستان ستان.
فرخی.
بید را سایه ایست میلامیل
جوی را دیده ایست مالامال.
ابوالفرج رونی.
قرآن و اخبار از فضایل و مناقب ایشان مالامال است. ( کتاب النقض ص 117 ).
روی دشت کارزار از خون خلق دشمنت
همچو جیحون در بهاران سیل مالامال باد.
سوزنی.
صبح بنمود در آفاق جمال
خیز پرکن قدحی مالامال.
؟ ( از سندبادنامه ص 242 ).
و ساکنان شادیاخ را کؤوس طعن و ضرب مالامال چشانید. ( جهانگشای جوینی ). و چون ساقی قضا کاسات صبر طعم مرالمذاق غموم بر عموم مالامال متواتر و متوالی گردانیده بود. ( جهانگشای جوینی ). طاقت شیشه آب زلال مالامال محبت نیارد. ( مجالس سعدی ).
ملک معمور و گنج مالامال
برکشد تخت را به گردون یال.
اوحدی.
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی.
حافظ.
عرصه بزمگاه خالی ماند
از حریفان و جام مالامال.
حافظ.
برکنار جویبارش کان بود انهار خلد
جام مالامال بر کف ساقیان نازنین.
امیدی.
اما خمخانه های شاه زادگان سعادت انتما میرزا محمد جوکی و... از شراب ناب مالامال است. ( حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 17 ). و رجوع به ماله و مال ( ص ) شود.

فرهنگ عمید

پُر، لبریز، لبالب.

گویش بختیاری

مالامال، لبالب، لبریز.


واژه نامه بختیاریکا

پِیناپِین؛ سر اِشکَن؛ چوب کش؛ سر مَل؛ قِز؛ متروس

پیشنهاد کاربران

هو
با سلام، مال یعنی مجذور یک عددو ما لا مال که به معنی مملو و فراوان میباشد به خاطر اینست که ما اگر عددی را در نفس خود ضرب کنیم مجذور ان بدست میاید که به ان مال گفته میشد ودر عبارت مالا مال الف اتصال دو مال به هم دیگر یعنی
ضرب کردن مال یا مجذور یک عدد در مجذور عدد دیگر که عدد بزرگی بدست میاید و اگر ان عدد را نیز در نفس خود ضرب کنیم عدد بزرگتری بدست میاید والخ لذا معنی مالامال از این فرایند بدست امده.
با تشکر.

لبریز، پُرشده، پُر


کلمات دیگر: