کلمه جو
صفحه اصلی

ناگوار


مترادف ناگوار : دلخراش، فجیع، امتلا، بدهضم، ثقیل، دیرهضم، ناپسند، ناخوشایند، تلخ، منغص، دشوار، سخت، کریه

متضاد ناگوار : گوارا

فارسی به انگلیسی

bitter, disagreeable, distasteful, grave, grievous, unhappy, unpalatable, unpleasant

فارسی به عربی

ثقیل , غیر سار , فظیع , قاسی , مرفوض

مترادف و متضاد

۱. دلخراش، فجیع
۲. امتلا، بدهضم، ثقیل، دیرهضم
۳. ناپسند، ناخوشایند
۴. تلخ، منغص
۵. دشوار، سخت، کریه ≠ گوارا


disagreeable (صفت)
مغایر، ناسازگار، ناپسند، ناگوار، نامطبوع

harsh (صفت)
تند، درشت، زننده، لاغر، خشن، ناگوار، عنیف، ناملایم، خشن و ضعیف

horrific (صفت)
مخوف، ناگوار، مهیب، سهمگین، موحش، رشت

unsavory (صفت)
بی مزه، بد مزه، ناگوار، ناخوش آیند، بد بو، نا مشروع

burdensome (صفت)
شاق، غم انگیز، سنگین، گرانبار، ناگوار

horrible (صفت)
ژیان، ترس اور، ناگوار، مهیب، سهمگین، موحش، رشت

unpleasant (صفت)
زشت، ناگوار، نامطبوع، ناخوش آیند، نامطلوب، ناخوشایند، خالی از لطف

unwholesome (صفت)
مضر، ناگوار، غیر سالم، ناپاک

insalubrious (صفت)
ناسازگار، ناگوار، مضر برای تندرستی، بد آب و هوا

lenten (صفت)
لاغر، ناگوار، وابسته به چله، بی گوشت، حزن اور

دلخراش، فجیع ≠ گوارا


امتلا، بدهضم، ثقیل، دیرهضم


ناپسند، ناخوشایند


تلخ، منغص


دشوار، سخت، کریه


فرهنگ فارسی

نامطبوع، ناخوش آیند، بدمزه، تخمه، امتلائ، ناگور
( صفت ) ۱ - ناگوارنده سخت هضم . ۲ - ناخوشایند بذایقه نامطبوع . ۳ - غیرقابل تحمل نادلپسندمقابل گوارا.

فرهنگ معین

(گُ ) (ص . ) ۱ - نامطبوع ، ناخوش آیند. ۲ - هضم نشده .

لغت نامه دهخدا

ناگوار. [ گ ُ ] ( ص مرکب ) ( از: نا، نفی ، سلب + گوار = ناگور = ناگوارد = ناگورد ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). ناگوارا. ناگواره. ناگوارد. ضد گوارا. چیز بدهضم که زود گوارا نشود. ( از آنندراج ). ناهاضم. ( غیاث اللغات ). طعام ناپخته در معده را گویند. ( برهان قاطع ). ناگوارا. ناگوارده. هضم ناشده. تحلیل نرفته. غذائی که هضم نرود و قابل هضم نباشد. ( ناظم الاطباء ). که هضم نشود. که تحلیل نرود. ثقیل. بطی ءالانهضام. دژگوار. سنگین. || ( اِ مرکب ) بدهضمی. امتلا. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). تخمه و امتلا. گرانی شکم از بدهضمی. ( از برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). و آن را ناگوارا و ناگوارده هم گویند. ( انجمن آرا ). تخمه. ( صحاح الفرس ) ( فرهنگ اسدی ) ( از صراح ). ناگواره. ناگوارد. ( زمخشری ). امتلاء از بسیار خوردن. ( اوبهی ) :
از سخای تو ناگوار گرفت
خلق را یکسر و منم ناهار.
زینبی.
نه بسیارکن شو نه بسیارخوار
کز آن سستی آید وز این ناگوار.
نظامی.
همیشه لب مرد بسیارخوار
در آروغ بد باشد از ناگوار.
نظامی.
|| ( ص مرکب ) چیزی که لذیذ نباشد و ذائقه از آن لذت نبرد. هر چیز که پسندیده و مطبوع طبیعت نباشد. ( از ناظم الاطباء ). بدمزه. به طبیعت ناخوش آینده. ( غیاث اللغات ) : و به حکم آنکه برنج زار است آب آن وخیم باشد و ناگوار. ( فارسنامه ابن بلخی ص 142 ). و استقبال مقدم مرا چنین ذخیره ای نامحمود و شربتی ناگوار مهیا کرده ای. ( سندبادنامه ص 124 ).
آنکه ترا دیده بود شیرخوار
شیر تو زهریش بود ناگوار.
نظامی.
ز خرما بدستی بود تا به خار
که این گلشکر باشد آن ناگوار.
نظامی.
|| غذای نامناسب و ناپسند. غذایی که اذیت کند و رنج آورد و بی ترتیب باشد. ( ناظم الاطباء ). ناسازگار :
چو با سرکه سازی مشو شیرخوار
که با شیر سرکه بود ناگوار.
نظامی.
|| گران. غیرقابل تحمل. ناملایم طبع. دشوار. سخت :
بر فقیران محنت و پیری نباشد ناگوار
کی غم دندان خورد آن کس که نانی نیستش.
صائب.
- ناگوار آمدن گفتار یا کردار کسی بر کسی ؛ گران آمدن و بر خوردن. سخت آمدن. تحمل ناپذیر شدن.
|| کنایه از مردم بدرزق و نادلچسب. ( برهان قاطع ). مردم نادلچسب. ( ناظم الاطباء ). مجازاً، مرد گرانجان. ( آنندراج ). آنکه مصاحبت و رفتارش دلنشین و ملایم طبع و گوارا نباشد.

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] نامطبوع، ناخوشایند: حوادث ناگوار.
۲. بدمزه.
۳. خوراکی که در معده هضم نشود.
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] امتلا، سوء هاضمه، تخمه.

جدول کلمات

وخیم

پیشنهاد کاربران

غیرقابل تحمل

نا پسند

به نظر من باید کلمه های بیشتری باشد

نا خوشایند

معنی ناگوار : سخت

این کلماتی که اینجا هست اصلا به درد من نخورد در حالی که چند تا از اونا به دردم خورد باز هم میگم این سایت خیلی بده یعنی اونایی که از این سایت خوششون میاد و دوسش دارن خیلی خیلی مسخره هستند چون هیچ کلمه ای نمیاره بالا مثل الان مترادف مرکز که میاره بالا مخالفشو نیاره بالا

وخیم غیر قابل تحمل


کلمات دیگر: