کلمه جو
صفحه اصلی

مافوق


مترادف مافوق : ارشد، بالادست، رئیس، برتر، بالاتر، بالا، ورا

متضاد مافوق : زیردست، مادون

برابر پارسی : بالا تر، بالا دست، برتر، فراتر، فراتر از | بالا دست، بالا تر، برتر، فراتر

فارسی به انگلیسی

above, elder, superior, trans-, major, senior, super-, supra-, beyond

beyond, above


above, elder , superior, trans-, major, senior, super-, supra-


فارسی به عربی

رییس , فوق

مترادف و متضاد

superior (اسم)
مافوق، رئیس، متصدی

overlord (اسم)
مافوق، ارباب، خدیو

superordinate (اسم)
مافوق، فرمانفرما، شخص بالاتر

dominant (صفت)
مافوق، برتر، چیره، برجسته، عمده، غالب، مسلط، حکمفرما، نافذ، نمایان، فائق، مشرف

uppermost (صفت)
از اغاز، مافوق، برتر، رو، بالاترین، از بالا، از ابتدا

superior (صفت)
بالاتر، مافوق، برتر، عالی، ارشد، فائق، بالایی

super (صفت)
مافوق، خوب، بسیار خوب، عالی، ممتاز، اعلی، بزرگ اندازه

transcendent (صفت)
مافوق، افضل

upmost (صفت)
مافوق، بالاترین درجه، بالاترین، عالی ترین، زبرین

over (صفت)
مافوق، بیرونی، فوقانی، بالایی، رویی

above (صفت)
بالاتر، مافوق، نام برده، واقع در بالا

above (حرف اضافه)
مافوق، فوق، بالای، فراز، بالای سر

over (حرف اضافه)
روی، مافوق، بالای، بالای سر، بر فراز، ان طرف، در سرتاسر، بسوی دیگر، متجاوز از

beyond (حرف اضافه)
مافوق، خارج از، انسوی

hyper- (پیشوند)
روی، مافوق، بالای، اضافه، بیش از حد، فوق العاده، برفراز، بحد افراط، خارج از حد عادی، ماوراء

supra- (پیشوند)
روی، مافوق، بالا

super- (پیشوند)
مافوق، برتر، فوق، بیشتر، ابر، بالایی، مربوط به بالا، ارجح، واقع در نوک چیزی

ارشد، بالادست، رئیس ≠ زیردست، مادون


برتر، بالاتر


بالا


ورا


۱. ارشد، بالادست، رئیس
۲. برتر، بالاتر
۳. بالا
۴. ورا ≠ زیردست، مادون


فرهنگ فارسی

بالا، بالاتر، بالادست، آنچه بالااست
(صفت ) ۱- بالا بالا دست مقابل نادون . ۲- ارشد ( در درجه و خدمت ) مقابل مادون . یا مافوق . بالاتر از : نافوق این تصور نیست .
بیشتر و زیادتر و بالاتر

فرهنگ معین

(فَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بالا، بالادست .

لغت نامه دهخدا

مافوق. [ف َ فُو ] ( از ع ، ص مرکب ، اِ مرکب ) بیشتر و زیادتر و بالاتر. ( ناظم الاطباء ). مقابل مادون و ماتحت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مافوق الحد؛ زیاده از حد. ( ناظم الاطباء ). || دست بالا. حداکثر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || آنکه در منصب برتری دارد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( اصطلاح نظامی ). ارشد ( در درجه و خدمت ). مقابل مادون. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. آن که در شغلی مقام بالاتری دارد، بالادست.
۲. بالا تر، آنچه بالا است.

پیشنهاد کاربران

" فرا ، ابر "
فراسدا = مافوق صوت
فرامشیمن = مافوق بشر
فراسرشتیک = مافوق طبیعی

ارشد، بالادست، رئیس، برتر، بالاتر، بالا، ورا

" فرا ، ابر "
فراسدا = مافوق صوت
فرامشیمن = مافوق بشر
فراسرشتیک = مافوق طبیعی
ارشد، بالادست، رئیس، برتر، بالاتر، بالا، ورا


کلمات دیگر: