برابر پارسی : برآمده از
ناشی از
برابر پارسی : برآمده از
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
مستحق
مترادف و متضاد
مقتضی، ناشی از، قابل پرداخت، سر رسد
فرهنگ فارسی ساره
برآمده از
پیشنهاد کاربران
برآمده از، برگرفته از، برخاسته از
بوجود آمده از، به علت
arising from
due to
caused by
resulting from
thanks to
because of
on account of
due to
caused by
resulting from
thanks to
because of
on account of
ناشی از: برخواسته از، در آمده از.
مانند: این برخورد بد تو ناشی از فرهنگت است: این برخورد بد تو برخواسته از فرهنگ تو است.
مانند: این برخورد بد تو ناشی از فرهنگت است: این برخورد بد تو برخواسته از فرهنگ تو است.
کلمات دیگر: