کلمه جو
صفحه اصلی

ناسالم


مترادف ناسالم : بیمار، دردمند، رنجور، مریض، ناتندرست، ناخوش، فاسد، ناپاک، نادرست

متضاد ناسالم : سالم

برابر پارسی : بیمار، نابکار، ناسازگار

فارسی به انگلیسی

insalubrious, insanitary, unhealthy, unsanitary, unsound


insalubrious, insanitary, unhealthy, unsanitary, unsound, poorly

فارسی به عربی

خاطی , سقیم , غیر صحی

مترادف و متضاد

بیمار، دردمند، رنجور، مریض، ناتندرست، ناخوش ≠ سالم


فاسد، ناپاک، نادرست


۱. بیمار، دردمند، رنجور، مریض، ناتندرست، ناخوش
۲. فاسد، ناپاک، نادرست ≠ سالم


morbid (صفت)
مریض، وحشتاور، ناخوش، ناسالم، ویژه ناخوشی

unsound (صفت)
غلط، نا درست، ناصحیح، ناخوش، ناسالم

unhealthy (صفت)
بیمار، ناخوش، غیر سالم، ناسالم، ناتندرست، ناخوشی اور

insanitary (صفت)
مضر، غیر بهداشتی، غیر صحی، ناسالم

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - دارای عیب . ۲ - ناتندرست بیمار. ۳ - ناسازگارناملایم.۴ - مخالف بهداشت مضر:[ هوای ناسالم ] ۵- ناقلانابکار آشوب طلب .

فرهنگ معین

(لِ ) [ فا - ع . ] (ص . ) ۱ - دارای عیب . ۲ - بیمار. ۳ - مخالف بهداشت .

لغت نامه دهخدا

ناسالم. [ ل ِ ] ( ص مرکب ) مقابل سالم. بیمار. ناتندرست. مریض. رنجور. علیل. دردمند. || ناسازگار. ناملایم. نامعتدل. || آلوده. مخالف بهداشت : هوای ناسالم. || ناتو. ناقلا. نادرست. نابکار. ماجراجو. ناملایم. آشوب طلب. شرانگیز.

واژه نامه بختیاریکا

زِیدِه


کلمات دیگر: