کلمه جو
صفحه اصلی

نامبارک


مترادف نامبارک : بدشگون، بدیمن، شوم، نافرخنده، نامیمون، نحس

متضاد نامبارک : مبارک، میمون

برابر پارسی : بدشگون، گجسته، ناخجسته، نافرخنده

فارسی به انگلیسی

infelicitous

مترادف و متضاد

inauspicious (صفت)
شوم، نامیمون، نامبارک، ناخجسته

unblessed (صفت)
ملعون، بی نوا، بد بخت، نامیمون، نامبارک

بدشگون، بدیمن، شوم، نافرخنده، نامیمون، نحس ≠ مبارک، میمون


فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱ - ناخجسته نامیمون نحس شوم : [ قصد خاندانهای قدیم دردودمان کریم نامبارک باشد ] ۲ - نفرت انگیز مکروه . ۳ - بدبخت بی اقبال .

فرهنگ معین

(مُ رَ ) [ فا - ع . ] (ص . ) ۱ - نحس ، شوم . ۲ - نفرت انگیز. ۳ - بدبخت ، بداقبال .

لغت نامه دهخدا

نامبارک. [ م ُ رَ ] ( ص مرکب ) نامسعود. منحوس. ( آنندراج ). نحس. شوم. ( دهار ). شوم. بدفال. ( از ناظم الاطباء ). ناخجسته. بدشگون. بدقدم. نامیمون. مشؤوم. نافرخنده : قصد خاندانهای قدیم و دودمان کریم نامبارک باشد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 197 ).
دری را که او تاج تارک بود
زدن بر زمین نامبارک بود.
نظامی.
نامبارک خنده آن لاله بود
کز دهان او سواد دل نمود.
مولوی.
قدم نامبارک محمود
چون به دریا رسد برآرد دود.
؟
|| مکروه. نفرت انگیز. || بدبخت. بی طالع. ( از ناظم الاطباء ).
- نامبارک پی ؛ بدقدم. نامبارک قدم.
- نامبارک دم ؛ مقابل مبارک دم و مبارک نفس.
- نامبارک دیدار ؛ که دیدارش ناخجسته و شوم باشد.
- نامبارک قدم ؛ بدقدم ، مقابل مبارک قدم.

فرهنگ فارسی ساره

گجسته، ناخجسته


واژه نامه بختیاریکا

شیم

پیشنهاد کاربران

شوم

منحوس


کلمات دیگر: