گناهکار، نا مناسب، غیر عادلانه، ناصالح، بی تقوی
ناصالح
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
نادرستکار متقلب .
لغت نامه دهخدا
ناصالح. [ ل ِ ] ( ص مرکب ) نادرستکار. متقلب. مزور. غیرامین. || بی صلاحیت. ناشایسته. ناسزاوار. که شایستگی و صلاحیت ندارد. مقابل صالح. رجوع به صالح شود.
کلمات دیگر: