مارسان
فارسی به انگلیسی
serpentine, snaky
[zool.] ophiuran
مترادف و متضاد
موذی، مار مانند، مارسان، ماروار، مار دار
فرهنگ فارسی
بیمارستان
لغت نامه دهخدا
مارسان . [ رِ ] (اِ مرکب ) بمعنی مارستان است که بیمارستان و دارالشفا باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به مارستان و بیمارستان شود.
مارسان. [ رِ ] ( اِ مرکب ) بمعنی مارستان است که بیمارستان و دارالشفا باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به مارستان و بیمارستان شود.
مارسان. ( ص مرکب ) به شکل مار. به اندام مار :
بند دم کژدم فلک را
زان نیزه مارسان گشاید.
مارسان. ( ص مرکب ) به شکل مار. به اندام مار :
بند دم کژدم فلک را
زان نیزه مارسان گشاید.
خاقانی.
- مارسانان ؛ اوفیوریدها . یکی از پنج رده خارپوستان که دریازی بوده و ساختمان داخلی بدن آنها کاملاً شبیه ستارگان دریایی است با این تفاوت که بدن مارسانان ستاره ای ولی صفحه مرکزی از پا کاملاً جداست ، بازوها نازک و هیچیک از ملحقات دستگاه گوارش و تناسلی در آنجا دیده نمیشود... بازوها حرکات موجی شبیه دم مار در سطح افقی و در جهات مختلف انجام میدهند و اسم این رده بهمین علت انتخاب گردیده است. و رجوع به جانورشناسی عمومی ج 1 ص 245 و 261 شود.مارسان . (ص مرکب ) به شکل مار. به اندام مار :
بند دم کژدم فلک را
زان نیزه ٔ مارسان گشاید.
- مارسانان ؛ اوفیوریدها . یکی از پنج رده ٔ خارپوستان که دریازی بوده و ساختمان داخلی بدن آنها کاملاً شبیه ستارگان دریایی است با این تفاوت که بدن مارسانان ستاره ای ولی صفحه ٔ مرکزی از پا کاملاً جداست ، بازوها نازک و هیچیک از ملحقات دستگاه گوارش و تناسلی در آنجا دیده نمیشود... بازوها حرکات موجی شبیه دم مار در سطح افقی و در جهات مختلف انجام میدهند و اسم این رده بهمین علت انتخاب گردیده است . و رجوع به جانورشناسی عمومی ج 1 ص 245 و 261 شود.
بند دم کژدم فلک را
زان نیزه ٔ مارسان گشاید.
خاقانی .
- مارسانان ؛ اوفیوریدها . یکی از پنج رده ٔ خارپوستان که دریازی بوده و ساختمان داخلی بدن آنها کاملاً شبیه ستارگان دریایی است با این تفاوت که بدن مارسانان ستاره ای ولی صفحه ٔ مرکزی از پا کاملاً جداست ، بازوها نازک و هیچیک از ملحقات دستگاه گوارش و تناسلی در آنجا دیده نمیشود... بازوها حرکات موجی شبیه دم مار در سطح افقی و در جهات مختلف انجام میدهند و اسم این رده بهمین علت انتخاب گردیده است . و رجوع به جانورشناسی عمومی ج 1 ص 245 و 261 شود.
فرهنگ عمید
مارمانند، شبیه مار.
کلمات دیگر: