کلمه جو
صفحه اصلی

نادانی


مترادف نادانی : ابلهی، بلاهت، بی خبری، بی خردی، بی دانشی، بی عقلی، جهل، حماقت، حمق، سفاهت، کانایی، کم عقلی، کودنی، ناآگاهی

متضاد نادانی : دانایی

فارسی به انگلیسی

ignorance, foolishness, imbecility

ignorance, foolishness


ignorance, imbecility


فارسی به عربی

جهل , حماقة

مترادف و متضاد

asininity (اسم)
خریت، حماقت، نادانی

folly (اسم)
حماقت، نادانی، بی خردی، ابلهی، نابخردی، قباحت

ignorance (اسم)
نادانی، جهالت، بی خبری، جهل، ناشناسی

ineptitude (اسم)
نادانی، بی عرضگی

nescience (اسم)
نادانی

ابلهی، بلاهت، بی‌خبری، بی‌خردی، بی‌دانشی، بی‌عقلی، جهل، حماقت، حمق، سفاهت، کانایی، کم‌عقلی، کودنی، ناآگاهی ≠ دانایی


فرهنگ فارسی

عدم معرفت بی اطلاعی جهل : نیکنامی خواهی ای دل . بابدان صحبت مدار خود پسندی جان من . برهان نادانی بود.

لغت نامه دهخدا

نادانی. ( حامص مرکب ) ( از: نادان + ی ( حاصل مصدر، اسم معنی ). جهل. ضد دانائی. ( حاشیه ص 2092 برهان چ معین ). جهل. بی علمی. بی اطلاعی. بی وقوفی. بی شعوری. بی عقلی. بی هوشی.دیوانگی. حماقت. ( ناظم الاطباء ). سفاه. ( دهار ). خُرقه. خُرق. طغامة. نعامة. جهالت. رهق. ( از منتهی الارب ). نابخردی. بلاهت. نفهمی. ابلهی. کانائی :
ز نادانی آمد گنه کاریم
گمانم که دیوانه پنداریم.
فردوسی.
بیوفائی کنی و نادان سازی تن خویش
نیستی ای بت یکباره بدین نادانی.
منوچهری.
کسی ننگ دارد ز آموختن
که از ننگ نادانی آگاه نیست.
امام الدین رافعی.
کوری تو کنون به وقت نادانی
آموختنت کند به حق بینا.
ناصرخسرو.
به نزد چون توبی جنسی چه دانائی چه نادانی
به دست چون تو نامردی چه نرم آهن چه روهینا.
سنائی.
تو به نادانی بچگان را به باد دادی. ( کلیله و دمنه ). غایت نادانی است طلب منفعت خویش. ( کلیله و دمنه ).
چو دیدم کاین دبستان راست کلی علم نادانی
هر آنچم حفظ جز وی بود شستم ز آب نسیانش.
خاقانی.
ندانم سپرساز خاقانیا
که نادانی اکسیر دانستن است.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 582 ).
به نادانی در افتادم در این دام
به دانائی برون آیم سرانجام.
نظامی.
به نادانی خری بردم برین بام
به دانائی فرود آرم سرانجام.
نظامی.
علم اگر قالبی است گر جانی است
هر چه دانی تو به ز نادانی است.
اوحدی.
به نادانی ار بندگان سرکشند
خداوندگاران قلم درکشند.
سعدی.
چو کردی با کلوخ انداز پیکار
سر خود را به نادانی شکستی.
سعدی.
نیکنامی خواهی ایدل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود.
حافظ.
تجاهل ؛ خود رابه نادانی زدن.

فرهنگ عمید

جهل.

دانشنامه عمومی

نادانی یا جهل، گونه ای ناآگاهی و نبودِ دانش است. نادان، صفتی برای توصیفِ فردی است که آگاه نیست و بویژه برای توصیفِ افرادی که به عمد، اطلاعاتِ مهم یا حقایق را نادیده می انگارند یا به آنها بی اعتنا هستند بکار گرفته می شود.
ابن سینا: «ایاک و فطانة بتراء»
برای تمایز میانِ آگاهی به ناآگاهی و آگاهی به آگاهی؛ می توان ناآگاهی را به دوگونهٔ مطلق (بسیط) و مرکّب بخش نمود. جهلِ بسیط آن است که انسان چیزی را نمی داند ولی خودش هم می داند که نمی داند، در این حالت ممکن است در مقامِ کسبِ داناییِ آن برآید.
دانم که ندانم گفتاوردی مشهور از سقراط فیلسوف یونانی است.
یکی از معانی که از این جمله برداشت شده است، این است که انسان هرگز نمی تواند چیزی را به یقین بداند. پرسشی که اینجا مطرح می شود اینست که اگر هیچ چیز نمی تواند بداند، پس چگونه می داند که هیچ چیز نمی داند؟ برخی این تعبیر را باعنوانِ پارادوکس سقراط که گونه ای پارادوکس دروغگو می باشد، برشمرده اند.

نقل قول ها

نادانی وضعیت ناآگاه و یا بی سواد بودن است، یعنی نبود دانش و اطلاعات.
• «دانا کسی است که قدرِ خود را بشناسد؛ و در نادانی آدمی همین بس که پایهٔ خویش را نشناسد.» نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰ -> علی بن ابی طالب
• «ملتی که همیشه در فقر، بی سوادی و ناآگاهی نگه داشته شده، خریدار متاع بنیادگرایی مذهبی است. از طرف دیگر سیاستمداران ما هم از این دور باطل جنگ و خشونت سود جسته و بر قدرت و ثروت خود می افزایند. جهالت باعث لجاجت ما شده و لجاجت ما باعث خشونت ما شده است.» -> صدیق برمک
• «مردم دشمن آنند که نمی دانند.»ترجمه های دیگر: «مردم دشمن چیزهایی هستند که نمی دانند.» «مردم با آنچه نمی دانند، دشمن اند.»• نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۲۸ -> علی بن ابی طالب
• «نفهمی و نادانی سه نوع است، یکی آنکه انسان هیچ نداند. دوم آنکه آنچه را که لازم است نداند. سوم آنکه آنچه را که نباید بداند، بداند.»• «نادان همیشه آنچه را که نمی فهمد می پرستد.»• «یک فرق بزرگ بین دانا و نادان آن است که دانا فقط طالب چیزی است که حصولش امکان پذیر می باشد ولی نادان خوس داشتن چیزهایی می کند که حصولش امکان پذیر نیست.»

جدول کلمات

جهالت

پیشنهاد کاربران

ابلهی، بلاهت، بی خبری، بی خردی، بی دانشی، بی عقلی، جهل، حماقت، حمق، سفاهت، کانایی، کم عقلی، کودنی، ناآگاهی


کلمات دیگر: