کلمه جو
صفحه اصلی

ناخنک زدن

فارسی به انگلیسی

filch, finger, shoplift, mooch, (one) who habitually pickes or pilfers

(one) who habitually pickes or pilfers


filch, finger, shoplift


فارسی به عربی

اختیار

مترادف و متضاد

pick (فعل)
دزدیدن، چیدن، سوار کردن، کندن، برگزیدن، فرو بردن، باز کردن، جیب بری کردن، کلنگ زدن، با خلال پاک کردن، نوک زدن به، ناخنک زدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - چیزی را بدو ناخن گرفتن . ۲ - چیزی را خرده خرده برداشتن ( وخوردن ) . ۳ - برداشتن خوراکیهای دکان ( بقالی عطاری و غیره ) وخوردن آنهابدون پرداخت وجه .

فرهنگ معین

( ~ . زَ دَ )(مص م . ) (عا. ) ۱ - اندکی از چیزی را برداشتن . ۲ - برداشتن خوراکی های دکان (بقالی ، عطاری و غیره ) و خوردن آن ها بدون پرداخت وجه .

لغت نامه دهخدا

ناخنک زدن. [ خ ُ ن َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) چیزی را به هر دو ناخن گرفتن و زور کردن. ( فرهنگ نظام ). به هر دو ناخن چیزی را به زور گرفتن. ( آنندراج ). || مقداری قلیل از چیزی را بی حقی خوردن یا برداشتن. ( یادداشت مؤلف ). الواط و اجلاف چون از سر دکان بقال و غیره گذر کنند یک چیزی از دکان بدو انگشت بردارند و دردهن گذارند و سر خود گیرند و این عمل را ناخنک زدن و آن جماعت را ناخنکی گویند. ( آنندراج ) :
به تنگ شکرت از بس که ناخنک زده است
نمانده است در انگشت نیشکر ناخن.
محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).
خم ز پشت خمیده دزدیدی
غم ز دل ، نم ز دیده دزدیدی.
ناخنک بر سفال و سنگ زدی...
سنائی ( سیرالعباد ).
- امثال :
با دکانی که معامله نداری ناخنک مزن .
دکان مال تو اما ناخنک مزن .

اصطلاحات

معنی اصطلاح -> ناخنک زدن
1- از غذایی به مقدار کم / کم کم برداشتن و خوردن
2- مقدار کمی چیزی ( معمولا خوراکی ) را در فروشگاه یا مانند آن، بدون پرداخت قیمت آن برداشتن و خوردن
مثال:
1- اینقدر به آجیل و شیرینی ناخنک نزن، سیر می شی، نمی تونی ناهار بخوری !
2- با آن دک وپزش، به هرچیز خوراکی که در دکان های بقالی و میوه فروشی دم دست بود ناخنکی می زد.

پیشنهاد کاربران

nick


کلمات دیگر: