کلمه جو
صفحه اصلی

نامردی


مترادف نامردی : ناجوانمردی، بی حمیتی، بی غیرتی، عنن، ناتوانی، بزدلی، جبن

متضاد نامردی : مردی، غیرت

فارسی به انگلیسی

cowardliness, cowardice, dastardliness, foul play, baseness

baseness


مترادف و متضاد

cowardice (اسم)
بزدلی، جبن، نامردی، ترسویی

ناجوانمردی ≠ مردی، غیرت


بی‌حمیتی، بی‌غیرتی


عنن، ناتوانی


بزدلی، جبن


۱. ناجوانمردی
۲. بیحمیتی، بیغیرتی
۳. عنن، ناتوانی
۴. بزدلی، جبن ≠ مردی، غیرت


فرهنگ فارسی

۱ - مردنبودن .۲ - ازعهده مباشرت بازنان برنیامدن .۳ - بی مروتی .۴ - بی حمیتی بی تعصبی :[ نشاندندحرمهارادرعماری ها... وبسیار نامردی رفت درمعنی تفتیش وزشت گفتندی ...] ۵- ترسو بودن بزدلی : در حلقه کارزار جان دادن بهترکه گریختن بنامردی . ( سعدی ) مقابل مردی .

لغت نامه دهخدا

نامردی. [ م َ ] ( حامص مرکب ) پستی. حقارت. ( ناظم الاطباء ). فرومایگی. دنائت. || بی حمیتی. بی غیرتی. بی مروتی. بی رگی. بی تعصبی. ناجوانمردی :
ز نامردی و خواب ایرانیان
برآشفت رستم چو شیر ژیان.
فردوسی.
نشاندند حرم ها را [ حرم سلطان محمد محمودغزنوی را هنگام بردن به قلعه مندیش ] در عماری ها... و بسیاری نامردی رفت در معنی تفتیش و زشت گفتندی. ( تاریخ بیهقی ص 67 ).
ای بدل کرده دین به نامردی
چند از این نان و چند از این خوردی.
سنائی.
گفت هیهات خون خود خوردی
این چه نااهلی است و نامردی.
سعدی.
از آن بی حمیت بباید گریخت
که نامردیش آب مردم بریخت.
سعدی.
|| جبن. ترس. ( ناظم الاطباء ). دلیری و مردانگی نداشتن :
در حلقه کارزار جان دادن
بهتر که گریختن به نامردی.
سعدی.
|| عنن. نزدیکی با زن نتوانستن. ( ناظم الاطباء ). عَنانة. عنینه. تعنینة. ( از منتهی الارب ). مردی نداشتن. از انجام دادن وظایف شوهری و زناشوئی عاجز بودن.

فرهنگ عمید

۱. پستی و فرومایگی: در حلقهٴ کارزار جان دادن / بهتر که گریختن به نامردی (سعدی۲: ۵۶۲ ).
۲. [قدیمی] ترسو بودن.

گویش مازنی

/naamardi/ ناجوانمردی - سست همتی

۱ناجوانمردی ۲سست همتی


واژه نامه بختیاریکا

دست پشت سری

جدول کلمات

خیانت


کلمات دیگر: