کلمه جو
صفحه اصلی

ماله

فارسی به انگلیسی

trowel

فارسی به عربی

ملاوی

مترادف و متضاد

malay (اسم)
مالایا، ماله

trowel (اسم)
ماله، بیلچه باغبانی

فرهنگ فارسی

نژادی که در شبه جزیره مالاکا و جزایر [ سند ] سکونت دارند . مردم نژاد ماله دارای قد کوتاه رنگ قهوه ای گندم گون موهای سیاه بینی صاف و پهن جمجمه کوچک و گونه های برجسته میباشند .
افزاری که بنابا آن گل یاگچ می مالد
( اسم ) مالش مالندگی .
مال و میل
( م آله ) فربه و سطبر گردیدن

فرهنگ معین

(لِ ) (اِ. ) ۱ - افزاری که بنایان و گلکاران با آن کاهگل و گچ و آهن را بر دیوار و غیره مالند و آن را انواع است . ۲ - تخته ای که برزیگران بر زمین شیار کرده کشند تا کلوخ های آن را نرم کنند و زمین را هموار سازند. ۳ - افزاری که جولاهگان از خس مانند جاروب و لیف
(لَ یا لِ ) (ص . ) پر، لبریز، لبالب ، مق . خوله .

(لِ) (اِ.) 1 - افزاری که بنایان و گلکاران با آن کاهگل و گچ و آهن را بر دیوار و غیره مالند و آن را انواع است . 2 - تخته ای که برزیگران بر زمین شیار کرده کشند تا کلوخ های آن را نرم کنند و زمین را هموار سازند. 3 - افزاری که جولاهگان از خس مانند جاروب و لیف سازند و با آن تانه را آهار دهند؛ لیف جولاهگان .


(لَ یا لِ) (ص .) پر، لبریز، لبالب ؛ مق . خوله .


لغت نامه دهخدا

مالة. [ ل َ ] (ع ص ) امراءة مالة؛ زن مالدار. ج ، مالة و مالات . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مؤنث مال و گویند امراءة مالة؛ یعنی زن بسیارمال . ج ، مالة، مالات و گویند «نسوة مالات ». (از اقرب الموارد).


( مآلة ) مآلة. [ م َ ل َ ] ( ع مص ) فربه و سطبر گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
ماله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) افزاری که بنایان بدان گل اندایند و گل ماله نیز گویند. ( فرهنگ رشیدی ). افزاری که گلکاران بدان کاهگل و گچ و آهک بر دیوار مالند. ( برهان ). افزاری است که بنایان بدان کاهگل مالند و به گچ دیوار خانه را سفید کنند. ( آنندراج ). افزاری که با آن کاهگل و گچ و آهک را بر دیوار و غیره مالند و آن راانواع است : ماله بندکشی ، ماله گل مالی ، ماله گچ مالی و غیره. ( فرهنگ فارسی معین ). آلتی که بنایان بدان شفته و ملاط گسترند و هموار سازند یا کاهگل و گچ و امثال آن بر دیوار مالند. آلتی آهنین با دستگیره چوبین که بنا گل و گچ و آهک و غیره را با آن بر بنا هموار کند. مِسیَعَه. مِسَجَّه. مالج. انداوه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مِملَق. مالَق. ( منتهی الارب ).
- ماله کش ؛ آنکه ماله کشد.
- ماله کشی ؛ شغل و عمل ماله کش.
|| چوبی که بر زمین شیار کرده بکشند تا کلوخ شکسته زمین هموار کنند. ( فرهنگ رشیدی ). تخته ای را گویند که برزیگران بر زمین شیار کرده بکشند تا کلوخهای آن را نرم کند و زمین را هموار سازد. ( برهان ). چوبی که در زمین شیار کرده بکشند تا کلوخها نرم شود. ( آنندراج ). آلتی که برزگران بدان زمین شخم زده را هموار کنند. زوزم. وَزوَز. شَوف. مِسلَفَة. بنکن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مِلطاط. مالق. مَلاّسَة. ( منتهی الارب ) :
تا ماله زند هیچ زمین هیچ کشاورز
تا سجده برد هیچ شمن هیچ صنم را
انگیخته از خانه او خواهم شادی
آویخته در دشمن او خواهم غم را.
ابوالفرج رونی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
برزگر رفت و نان و دوغ ببرد
ماله و جفت و داس و یوغ ببرد.
سنائی ( از فرهنگ رشیدی ).
|| سمه جولاهان باشد. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 452 ). لیف بود که بدو جولاهگان آهار دهند و به دسته کرده باشند، گروهی سمه گویندش. ( نسخه ای از فرهنگ اسدی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). سمه جولاهان بود که بدان تار جامه ها را آهار دهند و آن را از لیف کرده باشند. ( فرهنگ اوبهی ). افزاری که جولاهگان از خس به مانند جاروب و لیف سازند و با آن تانه را آهار دهند. ( برهان ) ( آنندراج ). لیف و جاروب جولاهگان که بدان تانه را آهار دهند. ( ناظم الاطباء ) :

مالة. [ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِمال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ مال و مَیِّل .(ناظم الاطباء). و رجوع به مال (ع ص ) شود. || ج ِ مالة . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || ج ِ مائل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مائل و مایل شود.


ماله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) افزاری که بنایان بدان گل اندایند و گل ماله نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). افزاری که گلکاران بدان کاهگل و گچ و آهک بر دیوار مالند. (برهان ). افزاری است که بنایان بدان کاهگل مالند و به گچ دیوار خانه را سفید کنند. (آنندراج ). افزاری که با آن کاهگل و گچ و آهک را بر دیوار و غیره مالند و آن راانواع است : ماله ٔ بندکشی ، ماله ٔ گل مالی ، ماله ٔ گچ مالی و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). آلتی که بنایان بدان شفته و ملاط گسترند و هموار سازند یا کاهگل و گچ و امثال آن بر دیوار مالند. آلتی آهنین با دستگیره ٔ چوبین که بنا گل و گچ و آهک و غیره را با آن بر بنا هموار کند. مِسیَعَه . مِسَجَّه . مالج . انداوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مِملَق . مالَق . (منتهی الارب ).
- ماله کش ؛ آنکه ماله کشد.
- ماله کشی ؛ شغل و عمل ماله کش .
|| چوبی که بر زمین شیار کرده بکشند تا کلوخ شکسته ٔ زمین هموار کنند. (فرهنگ رشیدی ). تخته ای را گویند که برزیگران بر زمین شیار کرده بکشند تا کلوخهای آن را نرم کند و زمین را هموار سازد. (برهان ). چوبی که در زمین شیار کرده بکشند تا کلوخها نرم شود. (آنندراج ). آلتی که برزگران بدان زمین شخم زده را هموار کنند. زوزم . وَزوَز. شَوف . مِسلَفَة. بنکن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مِلطاط. مالق . مَلاّسَة. (منتهی الارب ) :
تا ماله زند هیچ زمین هیچ کشاورز
تا سجده برد هیچ شمن هیچ صنم را
انگیخته از خانه ٔ او خواهم شادی
آویخته در دشمن او خواهم غم را.

ابوالفرج رونی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


برزگر رفت و نان و دوغ ببرد
ماله و جفت و داس و یوغ ببرد.

سنائی (از فرهنگ رشیدی ).


|| سمه ٔ جولاهان باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 452). لیف بود که بدو جولاهگان آهار دهند و به دسته کرده باشند، گروهی سمه گویندش . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سمه ٔ جولاهان بود که بدان تار جامه ها را آهار دهند و آن را از لیف کرده باشند. (فرهنگ اوبهی ). افزاری که جولاهگان از خس به مانند جاروب و لیف سازند و با آن تانه را آهار دهند. (برهان ) (آنندراج ). لیف و جاروب جولاهگان که بدان تانه را آهار دهند. (ناظم الاطباء) :
کونی دارد چو کون خواجه ش لت لت
ریشی دارد چو ماله ٔ پت آلود .
عماره (از لغت فرس اسدی چ اقبال ، ص 452).
آن ریش پرخدو بین چون ماله ٔ پت آلود
گویی که دوش بر وی تا روز گوه پالود.

عماره (از لغت فرس ایضاً).


چو غرواشه ریشی به سرخی و چندان
که ده ماله از ده یکش بست شاید.

لبیبی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


غرواشه ، گیاهی است که جولاهان از او ماله کنند و دسته دسته بندند و بروی چیزی مالند. (لغتنامه ٔ اسدی ، یادداشت ایضاً) :
چون عنکبوت جولهه چالاک و تیزپای
تن بر مثال ماله و کف همچو ریسمان .

اثیر اخسیکتی (در وصف شتر، از آنندراج ).


|| کرم خاکی . غاک کرمه .خراطین . خراتین . گل خواره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
معده ت چاهی است ای رفیق که آن چاه
پر نشود جز به خاک و ریگ و به ماله .

ناصرخسرو.


|| (ص ) پر و مالامال بود. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی مالامال هم آمده است که پر و لبریز باشد. (برهان ) (آنندراج ). مالامال و لبالب . (ناظم الاطباء). پر. لبریز. لبالب . مقابل خوله :
چو دیهیم ما بیست و شش ساله گشت
ز هر گوهری گنجها ماله گشت .
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2921).
سیکیی ده به خانه وام شده ست
پنج از آن خوله ، پنج از آن ماله .

سوزنی (از فرهنگ رشیدی ).


|| (اِمص ) به معنی مالش آمده . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). به معنی مالش و مالندگی هم هست . (برهان ) :
بیرون از او کشیدم و گفتم کس ترا
برگو که تابه کیر که داده ست ماله ای .

ادیب صابر (ازفرهنگ جهانگیری ).



فرهنگ عمید

پُر، لبالب.
۱. افزاری که بَنّا با آن گل یا گچ می مالد.
۲. (کشاورزی ) تختۀ بلندی که کشاورزان با آن زمین های شیار شده را هموار می کنند.
۳. [قدیمی] آلتی که با آن پارچه را آهار می زنند.

۱. افزاری که بَنّا با آن گل یا گچ می‌مالد.
۲. (کشاورزی) تختۀ بلندی که کشاورزان با آن زمین‌های شیار‌شده را هموار می‌کنند.
۳. [قدیمی] آلتی که با آن پارچه را آهار می‌زنند.


پُر؛ لبالب.


دانشنامه عمومی

ماله ابزاری است که در بنایی بکار می رود. برای ماله کشی در بنایی مهارت بسیار زیادی لازم است . از ماله در ساختمان سازی و تعمیرات ساختمانی برای مسطح کردن، مخلوط کردن، برداشتن یا شکل دهی موادی چون سیمان و گچ و ماسه یا ملات و نیز برای شکستن آجر استفاده می کنند.
ویکی پدیای انگلیسی، دسترسی ۳ مارس ۲۰۱۱

دانشنامه آزاد فارسی

مالِه (Male)
پایتخت و بزرگ ترین جزیرۀ مرجانیکشور مالدیو، در اقیانوس هند، با ۸۱,۶۰۰ نفر جمعیت (۲۰۰۳). در ۷۰۰کیلومتری جنوب غربی سریلانکا قرار دارد و فرودگاه آن به رشد صنعت گردشگری در دهه های اخیر کمک کرده است. ماله مرکز تجارت کوپرا، میوۀ نان، ماهی، و خرماست.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَالَهُ: مالش
ریشه کلمه:
مول (۸۶ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

گویش مازنی

/maale/ نشانه – ردپا - مکان ۳ابزار بنایی

۱نشانه – ردپا ۲مکان ۳ابزار بنایی


پیشنهاد کاربران

ماله ( Leveler ) ( کشاورزی و باغداری )
ماله از جمله ی دستگاه ای تسطیح کننده اراضی کشاورزی بوده در اصل برای جابه جایی خاک و تسطیح خاک و تسطیح زمین زراعی استفاده می شود، در بهار می توان از آن برای مسطح کردن شیارهای باقیمانده از شخم پاییزی استفاده کرد. همچنین با ماله کشی از شدت تبخیر رطوبت ذخیره شده در خاک کاسته می شود و با خشک شدن سریع سطح ماله کشی خاک زودتر گرم و اماده کشت می شود. در روش های متداول خاک ورزی پس از انجام عملیات ثانویه برای اینکه ناهمواریها ناشی از کار ادوات مختلف تسطیح شود و زمین بر کاربرد مطلوب ماشین های کاشت اماده شود از ماله استفاده می شود. ماله ها دستگاه هایی هستند که قبل یا بعد از شخم به منظور تسطیح و هموار کردن سطح خاک به کار می روند. تسطیح زمین برای جلوگیری از تبخیر رطوبت موجود در خاک و پر کردن شیارهایی که بعد از عملیات تهیه زمین در سطح خاک ایجاد شده، انجام می شود.
منبع : http://fspmarket. com

ماله ( Mala ) : [ اصطلاح چوپانی ] مقدار کمی دوغ که به شیر اضافه می کنند تا به ماست تبدیل شود. به زبان ترکی " دامازلیق"


کلمات دیگر: