مترادف نافع : پرسود، پرفایده، پرمنفعت، سودآور، سودبخش، سودمند، موثر، مفید، نتیجه بخش
متضاد نافع : مضر
برابر پارسی : سود رسان، سودبخش
useful, profitable
beneficent, beneficial
(تلفظ: nāfee) (عربی) سود رساننده ، سودمند ، مفید ؛ از صفات و نامهای خداوند .
پرسود، پرفایده، پرمنفعت، سودآور، سودبخش، سودمند، موثر، مفید، نتیجهبخش ≠ مضر
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء). از اسماء خدای تعالی است به معنی آنکه می رساند نفع را به هر کس که بخواهد از مخلوقاتش . (از اقرب الموارد).
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن سلیمان العبدی ، صحابی است . وی به دوران کودکی به خدمت رسول اﷲ رسید. رجوع به الاصابه ج 5 ص 225 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن ابی نعیم . رجوع به نافع عبدالرحمن بن ابی نعیم در این لغت نامه و نیز رجوع به المصاحف ص 143 و سیرة عمربن عبدالعزیز ص 294 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن هلال بجلی . از اشراف و شجعان عرب است وی به سال 61 هَ . ق . درواقعه ٔ کربلا ملازم رکاب امام حسین بن علی بود و با دشمنان آن حضرت جنگید و به دست شمربن ذی الجوشن کشته شد. (از الاعلام زرکلی ص 1094 از تذکرةالحفاظ ج 1 ص 213).
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن ازرق حنفی ، از ابطال و شجاعان عرب و رئیس فرقه ٔ ازارقه است . وی به دوران عبداﷲبن زبیر در بصره و اهواز دعوی خلافت کرد و خود را امیرالمؤمنین خواند و در یوم الدولاب به سال 65 هَ . ق . در نزدیکی اهواز کشته شد. رجوع به تاریخ گزیده ص 264 و الاعلام زرکلی ص 1094 و تاریخ حبیب السیر ج 2 ص 137 و خاندان نوبختی ص 33 و الکامل ابن اثیر ج 4 ص 95 و جوالیقی ص 289 و البیان و التبیین ج 1 ص 47 و العقد الفرید ج 1 ص 171 و ج 2 صص 222-227 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن جبیربن مطعم النوفلی ، تابعی و از علمای قریش است . وی به سال 99 هَ . ق . درگذشت . (از حبیب السیر ج 2 ص 169). رجوع به المصاحف ص 118 و العقد الفرید ج 2 ص 60 و ج 3 ص 36 و البیان و التبیین ج 2 ص 173 و نیزرجوع به ابومحمد نافعبن جبیر در این لغت نامه شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن حارس بن کلده الثقفی ، از صحابه است . رجوع به الاصابه ج 5ص 224 و 225 و العقدالفرید ج 5 ص 289 و ج 7 ص 147 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن زیدالحمیری ، از صحابه است . رجوع به الاصابه ج 5 ص 225 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن سرجس ، مکنی به ابوسعید. رجوع به ابوسعید نافع، در این لغت نامه شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن مالک ، تابعی است . رجوع به ابوسهیل نافعبن مالک بن عامر در این لغت نامه شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن سهل الانصاری الاشهلی ، از صحابه است و در یمامه کشته شد. رجوع به الاصابه ج 5 ص 225 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن ظریب بن عمروبن نوفل بن عبدمناف نوفلی ، از صحابه است . به روایت هشام بن الکلبی و العدوی وی برای عمربن خطاب کتابت قرآن می کرد و به قول البلاذری برای عثمان کتابت مصحف می کرد رجوع به الاصابه ج 5 ص 226 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) نام زندانی است بناکرده ٔ علی بن ابی طالب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زندانی است که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام از نی بنا کرد. (از معجم متن اللغة).
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن عبدالحارث بن حبالةبن حسان الخزاعی . وی از کبار و فضلای صحابه است و از رسول اﷲ حدیث کند و طفیل و دیگران از وی روایت کرده اند. ابن سعد او را در ردیف اصحابی ذکر کرده است که در یوم الفتح اسلام آوردند. عمربن خطاب او را امارت مکه داد و به روایت بخاری در صحیح وی دارالسجن را در مکه از صفوان بن امیه برای عمر خریداری کرد. (از الاصابه ج 5 ص 226).
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن بن ابی نُعَیم ، مکنی به ابورُوَیم امام اهل مدینه و یکی از قراء سبعه است ، به روایت اصمعی و نیز حافظ ابونعیم در تاریخ اصفهان ، اصل وی از اصفهان است ودر مدینه زیست و در همانجا به سال 169 هَ . ق . درگذشت . وی قرآن را در نزد خود میمونه مولای ام سلمة همسر حضرت رسول قرائت کرد و فراگرفت و دو تن به نامهای «ورش » و «قالون » راوی او بودند. (از وفیات الاعیان ج 5 ص 5) (الاعلام زرکلی ص 1094) (تاریخ گزیده ص 759) (تاریخ حبیب السیر ج 2 ص 226). و نیزرجوع به ابن خلکان ج 2 ص 279 و فهرست ابن ندیم و ذکر اخبار اصفهان ج 2 ص 326 و الحلل السندسیه ج 2 ص 156 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن عبدعمروبن عبداﷲبن نضلة از صحابه است . رجوع به الاصابه ج 5 ص 226 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن عتبةبن ابی وقاص بن زهرةبن کلاب بن اخی سعد. از اصحاب پیغمبر است و در روز فتح مکه اسلام آورد. (از الاصابه ج 5 ص 226) (تاریخ گزیده ص 240).
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن عجیربن عبدیزیدبن عبدالمطلب بن عبدمناف القرشی ، از اصحاب است . رجوع به الاصابه ج 5 ص 226 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن علقمة، از صحابه است . رجوع به الاصابه ج 5 ص 227 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن علقمةبن صفوان الکنانی . وی از طرف عبدالملک بن مروان امیر مکه بود. (از الاصابه ج 5 ص 227).
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن کیسان الثقفی ، صحابی است . رجوع به الاصابه ج 5 ص 227 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن مالک اصبحی . رجوع به ابوسهیل نافعبن مالک اصبحی در این لغت نامه شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن مسعودالغفاری ، صحابی است . رجوع به الاصابه ج 5 ص 228 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن هشام بن حکیم بن حزام . از صحابه ٔ پیغمبر و ازراویان حدیث است . به روایت حمداﷲ مستوفی وی در روز فتح مکه اسلام آورد. رجوع به تاریخ گزیده ص 240 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن بدیل بن ورقاء الخزاعی ، از صحابه ٔ رسول اﷲ است . وی راپیغمبر اسلام با منذربن عمرو با گروهی دیگر به نجد فرستاد و در آنجا کشته شد .رجوع به الاصابه ج 5 ص 224 و عقدالفرید ج 3 ص 333 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن عمر قرشی جمحی مکی . از حافظان حدیث و به عهد خویش محدث مکه بود و در همانجا به سال 179 هَ . ق . درگذشت .(از الاعلام زرکلی ص 1094 از تذکرة الحفاظ ج 1 ص 213).
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابوالسائب ، از موالی پیغمبر اسلام است . رجوع به تاریخ حبیب السیر ج 1 ص 438 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابوطیبةالحجام ، از صحابه است . رجوع به الاصابه ج 5 ص 229 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ نافع. وی مولای عبداﷲبن عمر، اصلا دیلمی و از کبار تابعین و از ثقات محدثان است . اهل حدیث در حق وی گفته اند: «روایت شافعی از مالک و مالک از نافع و نافع از عبداﷲبن عمرسلسلةالذهبی است به برکت جلالت قدر هریک ازین راویان ». وی مدتی به فرمان عمربن عبدالعزیز به مصر رفت و مصریان را فقه آموخت . اخبار وی فراوان است . وفات وی به سال 117 یا 120 هَ . ق . اتفاق افتاده است . (از وفیات الاعیان ج 5 ص 4) (الاعلام زرکلی ص 1094 از تهذیب ج 10 ص 412). و نیز رجوع به تاریخ حبیب السیر ج 2 ص 183 و تاریخ گزیده ص 254 و عیون الاخبار ج 1 ص 200 و ج 2 ص 52 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابوهرمز، تابعی است . رجوع به ابوهرمز نافع در این لغت نامه شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) روستائی است به یمن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). از مخالیف یمن است . (معجم البلدان ).
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) سعیدبن محمد القرطبی ، مکنی به ابوعثمان . نحوی است ، وی از ابوالحسن انطاکی علم نحو می آموخت . (از روضات الجنات ص 314).
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) مولی غیلان بن سلمة الثقفی ، صحابی است . وی غلام غیلان بود و از نزد مولایش فرار کرد و به خدمت رسول اﷲ رسید و اسلام آورد و پس از آنکه غیلان نیز مسلمان شد پیغمبر اسلام نافع را به او مسترد گردانید. رجوع به الاصابه ج 5 ص 229 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ ) نام فرزندی است که از سمیه مادر زیادبن ابیه در خانه ٔ حارث بن کلده ٔ ثقفی متولد شد و او را زیاد به فرزندی قبول کرد. رجوع به تاریخ حبیب السیر ج 2 ص 117 شود.
نافع. [ ف ِ ] (اِخ )ابن غیلان بن سلمة الثقفی . از اصحاب پیغمبر است و در واقعه ٔ جندل کشته شد. رجوع به الاصابه ج 5 ص 227 شود.
منوچهری .
منوچهری .
نافع. [ ف ِ] (اِخ ) ابن عبدالقیس الفهری . برادر مادری عاص بن وائل ، و از اصحاب پیغمبر اسلام است . وی در فتح مصر با عمروبن عاص همراه بود. رجوع به الاصابه ج 5 ص 226 شود.
نافع.[ ف ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ خزاعی . وی به عهد عمربن خطاب حکمران مکه بود. رجوع به از عرب تا دیالمه ص 309 و نیز رجوع به نافعبن عبدالحارث در این لغت نامه شود.