کلمه جو
صفحه اصلی

ناشی


مترادف ناشی : بی تجربه، تازه کار، کم تجربه، ناآزموده، نامجرب، دراثر، متاثر، منتج

متضاد ناشی : آزموده

برابر پارسی : تازه کار، نیازموده

فارسی به انگلیسی

inexpert, unskifful


arising, resutting


amateur, artless, bum, inexpert, unskilful, bungler, clumsy, homely, inapt, incompetent, maladroit, novice, raw, tinker, unpracticed, young, arising, resulting, unskillful, resutting, unskifful

amateur, artless, bum, bungler, clumsy, homely, inapt, incompetent, maladroit, novice, raw, tinker, unpracticed, unskillful, young


فارسی به عربی

صعب , علمانی , مرض , هاوی

مترادف و متضاد

بی‌تجربه، تازه‌کار، کم‌تجربه، ناآزموده، نامجرب


دراثر، متاثر، منتج


ill (صفت)
مریض، خسته، ناشی، بد، خراب، زیان اور، بیمار، علیل، معلول، ناخوش، سوء، رنجور، ببدی، غیر دوستانه، از روی بدخواهی و شرارت

amateurish (صفت)
اماتوروار، ناشی

emergent (صفت)
ناشی، مبرم، بیرون اینده، براینده، اثرات ناشیه

awkward (صفت)
زشت، ناشی، بی لطافت، بی دست و پا، غیر استادانه، خامکار، سرهم بند، غیر ماهر

dilettante (صفت)
ناشی، غیر حرفه

gauche (صفت)
ناشی، خام دست، چپ دست

rube (صفت)
ناشی

maladroit (صفت)
زشت، ناهنجار، ناشی، بی دست و پا، بی مهارت

jackleg (صفت)
ناشی، نا درست، خام دست، موقتی

laity (صفت)
ناشی

sequent (صفت)
تابع، پیرو، ناشی، پی در پی

left-handed (صفت)
ناشی، چپ دست، واقع در سمت چپ

۱. بیتجربه، تازهکار، کمتجربه، ناآزموده، نامجرب
۲. دراثر، متاثر، منتج ≠ آزموده


فرهنگ فارسی

تازه کار، بی تجربه، کسی که درکارش مهارت ندارد
(اسم وصفت ) تازه کارمبتدی بی تجربه : ختم است برغم چندناشی بر خاقانی سخن تراشی . ( خاقانی انجمن لغ. )

فرهنگ معین

[ ع . ] (ص . ) تازه کار، بی تجربه ، ناوارد.
[ ع . ناشی ء ] (اِفا. ) نشأت گیرنده ، پیدا شونده .

[ ع . ] (ص .) تازه کار، بی تجربه ، ناوارد.


[ ع . ناشی ء ] (اِفا.) نشأت گیرنده ، پیدا شونده .


لغت نامه دهخدا

ناشی. ( از ع ، ص ) بی وقوف و اجنبی. ( السامی ) ( رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). تازه کار و مبتدی. ( فرهنگ نظام ). کم تجربت. ( السامی ). بی تجربه. تازه کار. ناآزموده. نکرده کار. ناکرده کار. غُمر. ناآزموده کار. بی مهارت. نااستاد. ناوارد به کاری. غیرماهر :
ختم است برغم چند ناشی
بر خاقانی سخن تراشی.
خاقانی ( از انجمن آرا ).

ناشی. ( اِخ ) رجوع به ناشی ءالاصغر و ناشی ءالاکبر شود.

ناشی ٔ. [ ش ِءْ ] ( ع ص ) کودک و دختر که از حد صِغَر گذشته باشند، للذکر و الانثی.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). دختر یا پسری که از حد صغر گذشته وارد عهد شباب شده باشند: غلام ناشی و جاریة ناشی ٔ. ( اقرب الموارد ). نوجوان. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). از کودکی برآمده ، مذکر و مؤنث در این یکسان بود. ( مهذب الاسماء ). از کودکی برآمده. ( السامی ) ( محمودبن عمر ). ج ، نَش ْء. نَشَاء. ناشئة . || ابر که نخستین پیدا و نمایان گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آنچه به شب پیدا و حادث شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). کل ما حدث باللیل و بدا. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). پیداشونده. ( غیاث اللغات ). ج ، نواشی. || ( اِ ) آغاز روز. اول النهار. || اول ساعات اللیل. ( المنجد ). نخستین ساعات شب.

ناشی ٔ. [ ش ِءْ ] (ع ص ) کودک و دختر که از حد صِغَر گذشته باشند، للذکر و الانثی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دختر یا پسری که از حد صغر گذشته وارد عهد شباب شده باشند: غلام ناشی ٔ و جاریة ناشی ٔ. (اقرب الموارد). نوجوان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). از کودکی برآمده ، مذکر و مؤنث در این یکسان بود. (مهذب الاسماء). از کودکی برآمده . (السامی ) (محمودبن عمر). ج ، نَش ْء. نَشَاء. ناشئة . || ابر که نخستین پیدا و نمایان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آنچه به شب پیدا و حادث شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کل ما حدث باللیل و بدا. (اقرب الموارد) (المنجد). پیداشونده . (غیاث اللغات ). ج ، نواشی . || (اِ) آغاز روز. اول النهار. || اول ساعات اللیل . (المنجد). نخستین ساعات شب .


ناشی . (اِخ ) رجوع به ناشی ءالاصغر و ناشی ءالاکبر شود.


ناشی . (از ع ، ص ) بی وقوف و اجنبی . (السامی ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). تازه کار و مبتدی . (فرهنگ نظام ). کم تجربت . (السامی ). بی تجربه . تازه کار. ناآزموده . نکرده کار. ناکرده کار. غُمر. ناآزموده کار. بی مهارت . نااستاد. ناوارد به کاری . غیرماهر :
ختم است برغم چند ناشی
بر خاقانی سخن تراشی .

خاقانی (از انجمن آرا).



فرهنگ عمید

۱. کسی که هنوز در کار خود استادی و مهارت پیدا نکرده، تازه کار، بی تجربه.
۲. پیداشونده، پدیدآمده.
۳. (قید ) ناشیانه.

دانشنامه عمومی

ناشی (به لاتین: Naxi District) یک سکونتگاه مسکونی در جمهوری خلق چین است که در لوجو واقع شده است.
فهرست شهرهای جمهوری خلق چین

فرهنگ فارسی ساره

نیازموده


پیشنهاد کاربران

نا وارد در زبان ملکی گالی بشکرد

نوعی باد در زبان ملکی گالی بشکرد

نابلد

با سلام، اگر ناشی را به معنی �متأثر� و یا �در نتیجه . . . � و یا �منتج از . . . � بگیریم می توان واژه �بازخورد� را به جای آن به کار بریم و اگر به معنی �بی تجربه� باشد می توان از واژه های �ناکار آزموده�، �نا بلد� بهره برد.

به وجود آمده

برامده و برخاسته از



noob - نوب

برخاسته

بجای واژه ی �ناشی� ( نشأت گرفته ) می توان واژه ی پارسی �برخاسته� را بکار برد.

برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۳۱ شهریور ماه ۱۳۹۳
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/09/blog - post_402. html

کاربری در بالا �برخواسته� پیشنهاد نموده که از هیچ آرشی برخوردار نیست؛ بگمانم آماج پیشنهاد وی، آمیخته واژه ی �برخاسته� بوده است.


کلمات دیگر: