مترادف ناشی : بی تجربه، تازه کار، کم تجربه، ناآزموده، نامجرب، دراثر، متاثر، منتج
متضاد ناشی : آزموده
برابر پارسی : تازه کار، نیازموده
inexpert, unskifful
arising, resutting
amateur, artless, bum, bungler, clumsy, homely, inapt, incompetent, maladroit, novice, raw, tinker, unpracticed, unskillful, young
بیتجربه، تازهکار، کمتجربه، ناآزموده، نامجرب
دراثر، متاثر، منتج
۱. بیتجربه، تازهکار، کمتجربه، ناآزموده، نامجرب
۲. دراثر، متاثر، منتج ≠ آزموده
[ ع . ] (ص .) تازه کار، بی تجربه ، ناوارد.
[ ع . ناشی ء ] (اِفا.) نشأت گیرنده ، پیدا شونده .
ناشی ٔ. [ ش ِءْ ] (ع ص ) کودک و دختر که از حد صِغَر گذشته باشند، للذکر و الانثی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دختر یا پسری که از حد صغر گذشته وارد عهد شباب شده باشند: غلام ناشی ٔ و جاریة ناشی ٔ. (اقرب الموارد). نوجوان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). از کودکی برآمده ، مذکر و مؤنث در این یکسان بود. (مهذب الاسماء). از کودکی برآمده . (السامی ) (محمودبن عمر). ج ، نَش ْء. نَشَاء. ناشئة . || ابر که نخستین پیدا و نمایان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آنچه به شب پیدا و حادث شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کل ما حدث باللیل و بدا. (اقرب الموارد) (المنجد). پیداشونده . (غیاث اللغات ). ج ، نواشی . || (اِ) آغاز روز. اول النهار. || اول ساعات اللیل . (المنجد). نخستین ساعات شب .
ناشی . (اِخ ) رجوع به ناشی ءالاصغر و ناشی ءالاکبر شود.
خاقانی (از انجمن آرا).
نیازموده