کلمه جو
صفحه اصلی

ناسپاسی


مترادف ناسپاسی : حق ناشناسی، کفر، کفران، ناشکری، نمک بحرامی، نمک ناشناسی

متضاد ناسپاسی : حق شناسی

فارسی به انگلیسی

ingratitude

فارسی به عربی

خیانة

مترادف و متضاد

disloyalty (اسم)
خیانت، بی وفایی، ناسپاسی، نمک بحرامی

ingratitude (اسم)
ناسپاسی، نمک بحرامی، ناشکری، نمک ناشناسی

حق‌ناشناسی، کفر، کفران، ناشکری، نمک‌بحرامی، نمک‌ناشناسی ≠ حق‌شناسی


فرهنگ فارسی

ناشکری حق ناشناسی .

لغت نامه دهخدا

ناسپاسی. [ س ِ ] ( حامص مرکب ) ناشکری. نمک بحرامی. بی وفائی. ( ناظم الاطباء ). کفر. کفران. کفران نعمت. کافرنعمتی. نمک ناشناسی. نمک کوری. بطر :
دگر آنکه مغزش بود پرخرد
سوی ناسپاسی دلش ننگرد.
فردوسی.
هرآنکس که او راه یزدان گزید
سر از ناسپاسی بباید کشید.
فردوسی.
از او گر پذیری بافزون شود
دل از ناسپاسی پر از خون شود.
فردوسی.
وفاداری کن و نعمت شناسی
که بدفرجامی آرد ناسپاسی.
سعدی.
دوام دولت اندر حق شناسی است
زوال نعمت اندر ناسپاسی است.
؟
ناسپاسی به فعل کافور است
کآن همه بوی مشک برباید.
؟

جدول کلمات

کفر

پیشنهاد کاربران

حق ناشناسی، کفر، کفران، ناشکری، نمک بحرامی، نمک ناشناسی


کلمات دیگر: