کلمه جو
صفحه اصلی

ناپخته


مترادف ناپخته : خام، نامطبوخ، بی تجربه، ناشی، کال، نارس

متضاد ناپخته : پخته، رسیده

فارسی به انگلیسی

childish, crude, sophomoric, young

raw, crude


فارسی به عربی

خام

مترادف و متضاد

crude (صفت)
زمخت، خام، ناپخته

half-baked (صفت)
خل، خام، ناپخته، ناقص، بی تجربه، نیم پخته

خام، نامطبوخ ≠ پخته، رسیده


بی‌تجربه، ناشی


کال، نارس


۱. خام، نامطبوخ
۲. بیتجربه، ناشی
۳. کال، نارس ≠ پخته، رسیده


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه که پخته نشده طبخ نشده . ۲ - نرسیده کال ( میوه ) . ۳ - بی تجربه نا آزموده مقابل پخته .

لغت نامه دهخدا

ناپخته. [ پ ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) نپخته. هنوز پخته ناشده. طبخ نشده. ( ناظم الاطباء ). در غذاها، گوشت و امثال آن. غیرمطبوخ. پخته نشده. خام. نی . اسلغ. عَفِص. ( بحرالجواهر ) :
که ناپخته نیکوتر از نیم خام.
امیرخسرو.
|| در میوه ها: نرسیده. کال. نارس. خام. نارسیده. فج :
گلشن آتش بزنید وز سر گلبن و شاخ
نارسیده گل و ناپخته ثمر بگشائید.
خاقانی.
|| بی تجربه. ناشی.ناآزموده. غیرمجرّب. نامجرّب. ناآزموده کار. ناواردبکار. کار نادیده. بی احتیاط. سبک رای. سبکسر :
چو ناپخته آمد ز سختی بجوش
یکی گفتش از چاه زندان خموش.
سعدی.
نالیدن عاشقان دلسوز
ناپخته مجاز می شمارد.
سعدی.
فردا به داغ دوزخ ناپخته ای بسوزد
کامروز آتش عشق از وی نبرد خامی.
سعدی.
|| ناسخته. ناسنجیده :
هر چه ناکرده عزم تو قضا فسخ شمرد
هرچه ناپخته حزم تو قدر خام گرفت.
انوری.
- بچّه ٔناپخته ؛ بچّه ناتمام.
- چرم ناپخته ؛ چرم دباغی نشده :
شه آن چرم ناپخته نیم خام
بدرد بخاید به حرصی تمام.
نظامی.
- خط ناپخته ؛ خطی که از روی دستور و تعلیم خطنباشد. خط نازیبا.
- کلام ناپخته ؛ سخن ناسخته. نسنجیده. بدون فکر.

فرهنگ عمید

۱. نپخته، پخته نشده، خام.
۲. [مجاز] بی تجربه، ناآزموده.

پیشنهاد کاربران

کال و کدو. [ ل ُ ک َ ] ( ص مرکب، از اتباع ) بس خام. سخت نارس. ناپخته.


کلمات دیگر: