کلمه جو
صفحه اصلی

چهار کرکس

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - چهار عنصر . ۲ - ( اسم ) تخت شداد . ۳ - ( اسم ) تخت کیکاوس .

لغت نامه دهخدا

چهارکرکس. [ چ َ / چ ِ ک َ ک َ ] ( اِ مرکب ) طبایع اربعه. ( شرفنامه منیری ). کنایه از چهارعنصر است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِخ ) تخت شداد. بعضی تخت کاووس را نیز گفته اند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). به مناسبت آنکه در افسانه ها آمده که تخت شداد رابر بال چهار کرکس بستند و شداد بر آن نشست و به هوارفت. درباره کیکاوس هم همین افسانه را گفته اند. ( حواشی برهان چ معین ). پای تخت کاووس. ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: