جفا بردن متحمل جفا و ستم شدن آزار و ظلم کسی را تحمل کردن .
جفا کشیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جفا کشیدن.[ ج َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) جفا بردن. متحمل جفا وستم شدن. آزار و ظلم کسی را تحمل کردن :
جفای عشق تو چندان که میکشد سعدی
خیال عشق تو از سر نمیکند بیرون.
خمرست و خمار و گلبن و خار.
جفای دوست زنم ، گر نه مردوار کشم.
جفای عشق تو چندان که میکشد سعدی
خیال عشق تو از سر نمیکند بیرون.
سعدی.
شرطست جفا کشیدن از یارخمرست و خمار و گلبن و خار.
سعدی.
ز دوستان بجفا سیر گشت ، مردی نیست جفای دوست زنم ، گر نه مردوار کشم.
سعدی.
رجوع به جفا بردن شود.کلمات دیگر: