چهارفرسخ
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چهارفرسخ . [ چ َ ف َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. در 24هزارگزی جنوب باختری شوسف واقع است ، 1488 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). به گفته ٔ صاحب مرآةالبلدان (ج 4) از مزارع طبس مسینا از محال قاینات . قدیم النسق است .
چهارفرسخ . [ چ َ ف َ س َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش شهداد شهرستان کرمان . در باختر شهداد واقع است و حدود آن به شرح زیر است : از شمال به دهستان حرجند، از خاور به دهستان حومه ٔ شهداد، از جنوب به دهستان سیرچ ، از باختر به دهستان حرجند و درختنگان . وضع طبیعی آن کوهستانی است . محصول عمده اش غلات و خرماست . شغل اهالی کشاورزی است . این دهستان از 19 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن 1257 نفر میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
چهارفرسخ. [ چ َ ف َ س َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. در 24هزارگزی جنوب باختری شوسف واقع است ، 1488 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و مالداری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ). به گفته صاحب مرآةالبلدان ( ج 4 ) از مزارع طبس مسینا از محال قاینات. قدیم النسق است.