کلمه جو
صفحه اصلی

جفت گشتن

فرهنگ فارسی

جفت گردیدن پیوسته نرینه و مادینه به یکدیگر یا همسر گردیدن زن و مرد .

لغت نامه دهخدا

جفت گشتن. [ ج ُ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) جفت گردیدن. پیوستن نرینه و مادینه به یکدیگر : روزی دو آهو را دید که با هم جفت گشتند. ( مجمل التواریخ ). || همسر گردیدن زن و مرد. ازدواج. زناشوئی. زن و شوهر شدن. || قرین و دمساز گردیدن. ملازم گشتن :
سخن زین نشان مرد دانا نگفت
برآنم که با دیو گشتی تو جفت.
فردوسی.
وزان پس به بندوی و گستهم گفت
که ما با غم و رنج گشتیم جفت.
فردوسی.
بکرد آن جوان آنچه بندوی گفت
وزآنجایگه گشت با باد جفت.
فردوسی.
چو پیغام گرسیوز او را بگفت
سیاوش به دل گشت با درد جفت.
فردوسی.
با هزاران غصه و غم گشته جفت
کای عجب این مرغ کی آید به گفت.
مولوی.


کلمات دیگر: