کلمه جو
صفحه اصلی

تخرص

فرهنگ فارسی

یکی تخریص .

لغت نامه دهخدا

تخرص. [ ت َ خ َرْ رُ ] ( ع مص ) دروغ گفتن.( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). افترا کردن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دروغ گفتن و افترا کردن.( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). قال ابوتمام :
تخرصاً و احادیثاً مُلفَّقةً
لیست بنبع اذا عدت و لا غَرَب.
( اقرب الموارد ).

تخرص. [ ت ِ رِ ] ( معرب ، اِ )یکی تخریص. ( المعرب جوالیقی ). رجوع به تخریص شود.

تخرص . [ ت َ خ َرْ رُ ] (ع مص ) دروغ گفتن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). افترا کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دروغ گفتن و افترا کردن .(آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد). قال ابوتمام :
تخرصاً و احادیثاً مُلفَّقةً
لیست بنبع اذا عدت و لا غَرَب .

(اقرب الموارد).



تخرص . [ ت ِ رِ ] (معرب ، اِ)یکی تخریص . (المعرب جوالیقی ). رجوع به تخریص شود.



کلمات دیگر: