کلمه جو
صفحه اصلی

تخم کار

فارسی به انگلیسی

sower, cultivator

فرهنگ فارسی

که تخم کارد کارند. تخم برزگر . که تخم افشاند تخمکارنده .

لغت نامه دهخدا

تخم کار. [ ت ُ ] ( نف مرکب ) که تخم کارد. کارنده ٔتخم. برزگر. که تخم افشاند. تخم کارنده :
این عهدشکن که روزگار است
چون برزگران تخمکار است.
نظامی.
دل تخمکاران بود رنج کش
چو خرمن برآید بخندند خوش.
سعدی ( بوستان ).


کلمات دیگر: